«لغت نامه دهخدا»
[بَ گَ دَ / دِ] (ن مف مرکب)برگشت داده. ردکرده. پس آورده. (فرهنگ فارسی معین). متکرَّر. (از منتهی الارب): مَسحور؛ برگردانیده شده از حق. عَکم؛ برگردانیده شدن از زیارت کسی. (از منتهی الارب). || واپس برده. بازپس برده. || پشت و رو کرده. واژگون شده. (فرهنگ فارسی معین). مقلوب. منقلب. و رجوع به برگردانیدن شود.