برهان کردن

«لغت نامه دهخدا»

[بُ کَ دَ] (مص مرکب)استدلال. برهان آوردن. اقامهء دلیل کردن. اقامهء بیّنه کردن :
گر این صورتِ کرده جنبان کنی
سزد گر ز جنبنده برهان کنی.فردوسی.
وندر کتاب بر سخن منطقی
چون آفتاب روشن برهان کنم.ناصرخسرو.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر