بریده کردن

«لغت نامه دهخدا»

[بُ دَ / دِ کَ دَ] (مص مرکب) بریدن. تقریض. (از منتهی الارب). || تعیین کردن : فرمان شد تا باز وضع قوبجور کنند و مستظهران را از پانصد دینار و بنسبت تا درویشی را یک دینار بریده کنند تا با خراجات وافی شود. (جهانگشای جوینی).تَکاتب؛ بریده کردن بهای بنده بر وی. (از منتهی الارب).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر