آچار

«لغت نامه دهخدا»

(اِ) پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن. ترشی. چاشنی : این مرد... آچارها و کامه ها نیکو ساختی... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت... یله کردم بدو. (تاریخ بیهقی).
آچار خدای است مزه وْ بوی خوش و رنگ
با سیب و ترنج آمد و جوز و بهی و نار.
ناصرخسرو.
آچار سخن چیست معانی و عبارت
نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار.
ناصرخسرو.
نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند
ترا ای خاک خور، آن خاک بی آچار نگْوارد.
ناصرخسرو.
چو آچار است لفظ فارس درخورد
که بی آچار چیزی کم توان خورد.
امیرخسرو دهلوی.
|| مطلق میوه ها و ترشی ها و مربَّیات و ریچار و ریصار و خوشاب که برای تیز کردن اشتها خورند :
ز آچارها هرچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز.نظامی.
|| در فرهنگها این کلمه را به معنی زمین سراشیب و پست و بلند ضبط کرده و این بیت را شاهد آورده اند :
زمینی نیست در عالم سراسر
از این پژمرده تر زین بس عجب تر
دو گونه جای باشد صعب و دشوار
یکی دریا دگر آچار و کهسار.
(ویس و رامین).
|| (ص) درهم آمیخته و ضم کرده. (برهان).
-آجیل آچار؛ آجیل که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر