«لغت نامه دهخدا»
[پَ لَ] (اِ) آهن گوهردار. (فرهنگ اسدی). آهن جوهردار. (اوبهی). فولاد جوهردار را گویند عموماً و تیغ و شمشیر را خصوصاً. (برهان)(1) : بدست هر یک از ایشان یکی پرالک تیغ چنانکه باشد در دست دیو شعلهء نار. (از حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی). از آن آهن لعل گون تیغ چار هم از روهنی و پرالک هزار.اسدی. و رجوع به بلارگ شود. پران. [پَ] (نف) پرنده. در حال پریدن (طایر). و در کلمات مگس پران، تک پران و نظایر آنها رجوع به رده و ردیف خود و رجوع به پرّان شود. (1) - Acier de bonne qualite.