«لغت نامه دهخدا»
[پَ ژَ] (اِ) گریه. (رشیدی) (جهانگیری). گریستن. (رشیدی) (برهان) (جهانگیری). گریه نمودن. (برهان) : عرش و کرسی در آب شد پنهان بس که کردم ز فرقتت پرژک.قطران. ولی این بیت مجعول و مصنوع مینماید. پرژکتور. [پْرُ / پِ رُ ژِ تُ] (فرانسوی، اِ)(1)پروژکتور. آلت منعکس کننده ای که نور را از کانون الکتریکی با قوت و شدت بسیار به موضعی انتقال میدهد که گاهی آنرا در کشتی ها و جز آن برای روشن کردن راه بکار میبرند. (1) - Projecteur.