پرژک

«لغت نامه دهخدا»

[پَ ژَ] (اِ) گریه. (رشیدی) (جهانگیری). گریستن. (رشیدی) (برهان) (جهانگیری). گریه نمودن. (برهان) :
عرش و کرسی در آب شد پنهان
بس که کردم ز فرقتت پرژک.قطران.
ولی این بیت مجعول و مصنوع مینماید.
پرژکتور.
[پْرُ / پِ رُ ژِ تُ] (فرانسوی، اِ)(1)پروژکتور. آلت منعکس کننده ای که نور را از کانون الکتریکی با قوت و شدت بسیار به موضعی انتقال میدهد که گاهی آنرا در کشتی ها و جز آن برای روشن کردن راه بکار میبرند.
(1) - Projecteur.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر