«لغت نامه دهخدا»
[پُ شَ] (اِ)(1) موسم باد و بارانهای هندوستان. برسات. بساره : گهی ابر تر و گاهی ترشح گونه گه باران بیا در چشم من بنگر هوای پرشکالی را. طالب آملی. و صاحب برهان و غیاث اللغات آنرا پشکال ضبط کرده اند. پرشکستگی. [پُ شِ کَ تَ / تِ] (ص مرکب) (راه...) پر از پستی و بلندی. درشتناک. پردست انداز : سه راه نسخت کردند یکی بیابان از جانب دهستان سخت دشوار و بی آب و علف و دو بیشتر درشت و پرشکستگی. (تاریخ بیهقی). پرشکسته. [پَ شِ کَ تَ / تِ] (ص مرکب) (مرغ...) بال شکسته. (1) - Mousson.