پرگره

«لغت نامه دهخدا»

[پُ گِ رِهْ] (ص مرکب) پرعُقَد. پرشکنج. پرچین :
سیاوش ز گفت گروی زره
بُرو پر ز چین کرد و رخ پرگره.فردوسی.
پرگرینوس.
[پِ رِ] (اِخ)(1) یکی از حکمای کلبی یونان قدیم در مائهء دوم میلادی. مولد وی در جوار لاپسکی. او سفری به فلسطین شد و دین ترسا پذیرفت و سپس آن دین را ترک گفت و بزمرهء حکمای کلبی پیوست و به روما و آطنه رفت. افکار و اطوار غریبهء او جلب انظار مردم کرد و در یکی از بازیهای المپ خویشتن را بسوخت. (الاعلام ج 2 ص 1499).
(1) - Peregrinus.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر