«لغت نامه دهخدا»
[پُ مُ] (ص مرکب) که رفق و مدارات بسیار کند : مگر کردگار آشکارا کند دل و مغز ما پرمدارا کند.فردوسی. مگر بر من این آشکارا شود بر آتش دلم پرمدارا شود.فردوسی. پرمدعا. [پُ مُدْ دَ] (ص مرکب) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.