پرواره

«لغت نامه دهخدا»

[پَرْ رَ / رِ] (ص) پرورش یافته شده. بشبیون. فربه. مسمن. (برهان). || (اِ) فرواره. برواره. غرفه. (نصاب الصبیان) (دهار). مشربه. علّیه. || حیوان بپروار بسته :
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرورد
نیست از شفقت مگر پروارهء(1) او لاغر است.
عطار.
|| رف. طاق. طاقچه. بالاخانه. خانهء تابستانی. (برهان) :
ناگاه باز دنیا مردین را
در چه فکند از سر پرواره.ناصرخسرو.
|| گنجینه. || تخته های خانه پوشیدن. (برهان). تخته هائی که سقف خانه بدان پوشند: وشیع، شاخ ریزه ها و فدره که بر سقف و بالای پرواره ها اندازند. (منتهی الارب). || عودسوز(2). (برهان). بویسوز. عطرسوز. مجمر. مجمره. || قارورهء بیمار. (برهان). و رجوع به پروار شود.
(1) - ن ل: پرواری. رجوع به پرواری شود.
.
(فرانسوی)
(2) - Encensoir. Cassolette
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر