پرهیختن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ تَ] (مص) پرهختن. فرهیختن. فرهنجیدن. ادب کردن :
هست یاقوت بهرمان، پرهیخت
ادب آمد که دیو از او بگریخت.
(صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری).
|| پرهیز کردن. احتراز کردن. دور شدن. || رها کردن. || خالی کردن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر