«لغت نامه دهخدا»
[پَ تَ] (مص) پرهختن. فرهیختن. فرهنجیدن. ادب کردن : هست یاقوت بهرمان، پرهیخت ادب آمد که دیو از او بگریخت. (صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری). || پرهیز کردن. احتراز کردن. دور شدن. || رها کردن. || خالی کردن.