پژاوند

«لغت نامه دهخدا»

[پَ وَ] (اِ) چوبی ستبر باشد که از پس در افکنند. (لغت نامهء اسدی). چوبی بود که از جهت محکمی از پس در اندازند تا کس نتواند باز کرد. (نسخه ای از لغت نامهء اسدی). چوبی باشد که از پس در افکنند و بوقت جامه شستن جامه را بدو کوبند و آن را سکنبه(1) و جلنبه(2) و فدرنگ نیز گویند. (حاشیهء لغت نامهء اسدی). چوبی که پشت در برای باز نشدن اندازند و این مرکب است از پژ و آوند یعنی نسبت دارد بکوه در قوت و محکمی. آوند کلمه نسبت است و حسین وفائی پژوند به این معنی آورده... (فرهنگ رشیدی) :
دل از دنیا بردار و بخانه بنشین پست
دَرِ خانه فروبند(3) به فلج(4) و به پژاوند.
رودکی.
لیکن این گفتهء رشیدی بر اساسی نیست. || چوبی که جامه را بوقت شستن بر او زنند. (صحاح الفرس). چوب گازران. کدین.
(1) - در بعض نسخ: تنبهء در. تنددر.
(2) - در بعض نسخ: چنبه.
(3) - ن ل: فرابند دَرِ خانه.
(4) - ن ل: فلخ.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر