پژ غورک

«لغت نامه دهخدا»

[پَ ژِ رَ] (اِخ) بژ غورک. عقبهء غورک. و آن موضعی است نزدیک پروان بحوالی غزنی: امیر [ مسعود ] از این نامه اندیشمند شد جواب فرمود که اینک آمدیم و از راه پژ غورک می آئیم... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص569). و امیر [ مسعود ] بتعجیل برفت و بپروان یکروز مقام کرد و از پژ غورک بگذشت چون بچوگانی رسید دو سه روز مقام بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص570). و رجوع به پَژ شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر