پشت گاشتن

«لغت نامه دهخدا»

[پُ تَنْ] (مص مرکب)برگشتن. بازگشتن. پشت برگردانیدن و دور شدن. پشت بگردانیدن. پشت کردن. پشت نمودن. تولیه. تَولّی :
سبک پشت بر یکدگر گاشتند
ز دل کینه بر خاک بگذاشتند.فردوسی.
که بر من چنین پشت برگاشتی
برین دژ مرا خوار بگذاشتی.فردوسی.
همه پشت بر تاجور گاشتند
میان سوارانش بگذاشتند.فردوسی.
|| بهزیمت رفتن. گریختن. فرار کردن :
یکی پشت بر دیگری برنگاشت
بنگذاشت آن پایگه را که داشت.فردوسی.
چو گویند کز جنگ برگاشت پشت
از آن به که گویند دشمنش کشت.اسدی.
پشتگاه.
[پُ] (اِ مرکب) کفل. (دهار).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر