«لغت نامه دهخدا»
[پُ تَنْ] (مص مرکب)برگشتن. بازگشتن. پشت برگردانیدن و دور شدن. پشت بگردانیدن. پشت کردن. پشت نمودن. تولیه. تَولّی : سبک پشت بر یکدگر گاشتند ز دل کینه بر خاک بگذاشتند.فردوسی. که بر من چنین پشت برگاشتی برین دژ مرا خوار بگذاشتی.فردوسی. همه پشت بر تاجور گاشتند میان سوارانش بگذاشتند.فردوسی. || بهزیمت رفتن. گریختن. فرار کردن : یکی پشت بر دیگری برنگاشت بنگذاشت آن پایگه را که داشت.فردوسی. چو گویند کز جنگ برگاشت پشت از آن به که گویند دشمنش کشت.اسدی. پشتگاه. [پُ] (اِ مرکب) کفل. (دهار).