پشم درکشیدن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ دَ کَ / کِ دَ] (مص مرکب) دورکردن معربد و هرزه گوی از خود به لطائف الحیل. (فرهنگ رشیدی) :
درنمی گنجد اگر موی شود بیهده گوی
هر که بیهوده کند عربده پشمش درکش.
نزاری (از بهار عجم).
کشیدم پشم در خیل و سپاهش
نظامی (از فرهنگ رشیدی).
پشمک.
[پَ مَ] (اِ مصغر) مصغر پشم. || حلوائی است مشهور. (برهان قاطع). قسمی شیرینی. حلوائی که با کثرت ورزش و کشش چون موی و پشم سازند. نوعی حلوا یعنی شیرینی که بتارهای سپید از هم جدا باشد :
میکشد کشکک بچربی هر زمان مشتاق را
می برد پشمک بشیرینی دل عشاق را.
بسحاق اطعمه.
- پشمک قندی؛ همان حلوای پشمک را گویند.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر