«لغت نامه دهخدا»
[پَ] (اِ) غوک. وزغ. چغز. قرباغه. بزغ. مکل. (اوبهی). قاس. غنجموش. ضفدع : ای همچو یک پلید و چنو دیده ها برون مانند آن کسی که مر او را کنی خَبَک تا کی همی درآئی و گردم همی دوی حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک. دقیقی یا لبیبی (از لغت نامهء اسدی). || رعنائی بود و گرد کسی برگردیدن نیز بطمع گویند ولیکن از آنِ پیشین درست تر است. (لغت نامهء اسدی). خودآرای و خودپسند را گویند و به این معنی به ضم اول هم گفته اند. (برهان قاطع) : تا کی همی درآیی و گردم همی دوی حقا که کمتریّ و فژاگن تری ز پک. خسروانی (از لغت نامهء اسدی)(1). آن یکی بی هنر عزیز چراست وین دگر خوارمانده زیر سمک این علامت نه آن هستی بود(2) پس چه دعوی کنی بدو و چه پک(3)؟ خسروی (از لغت نامهء اسدی). || هر یک از پله های نردبان. (برهان قاطع). پایهء نردبان. || تک و پوی. (اوبهی). || آلات خانه را از کاسه و کوزه و غیره گویند. (اوبهی). (1) - این بیت به این معنی فقط در یک نسخهء لغت نامهء اسدی هست و نسخه های دیگر این بیت را که جزء قطعه ای است و در معنی دیگر پک آوردیم بعنوان مثال برای پک بمعنی چغز نقل کرده اند و آنرا در نسخه ای از دقیقی و در نسخه ای دیگر با اندک تفاوتی از لبیبی و در نسخه ای دیگر از سیمجور (کذا) دانسته اند. (حاشیهء مصحح). این کلمه پَک است بمعنی غوک و ضفدع. و معانی دیگر غلط است. (2) - ن ل: نه آن هیبت بود نه فر هستی. (3) - ظ. این کلمه «یک» است به قرینهء «دو» که در همین مصراع است.