«لغت نامه دهخدا»
[پَ کُ] (اِ مرکب، از اتباع)پک و پوزه، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لباس: پک و پوزش را ببین. بدپک و پوز. || بطور اخص، دهان و اطراف آن: پک و پوزش را خرد کرد. - بی پک و پوز؛ سست و ضعیف در سخن.