پل شکستن بر

«لغت نامه دهخدا»

[پُ شِ کَ تَ بَ] (مص مرکب) کنایه از محروم ماندن و بی نصیب(1)شدن باشد. (برهان قاطع). بی بهره گردانیدن. (آنندراج):
فلک پل بر دلم خواهد شکستن
کز آب عافیت بوئی ندارم.
خاقانی (از فرهنگ رشیدی)
عاشق محتشم بسی داری
پل همه بر من گدا شکنی.
خاقانی (از فرهنگ رشیدی).
آسمان پل بر سر آن خاکیان خواهد شکست
کآبروی اندر ره آن دلستان افشانده اند.
خاقانی.
دشمنان از داغ هجرش رسته اند
پل همه بر دوستان خواهد شکست.خاقانی.
|| بعضی گویند بمعنی غرق کردن باشد. (غیاث اللغاث).
-پل شکن؛ خراب کنندهء پل:
عمر پلیست رخنه سر، حادثه سیل پل شکن
کوش که نارسیده سیل از پل رخنه بگذری.
خاقانی.
(1) - به تصحیح قیاسی، نسخه ها «بی طاقت» است.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر