«لغت نامه دهخدا»
[پَهْ پَهْ] (اِ صوت) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان). آفرین. زه. مخفف واه واه. (غیاث). مکرر په. به به: روحانیان چو بینند ابکار فکر من په په زنند بر وی و نام خدا برند. کمال اسماعیل. دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت گفت په په نبود بخت بدین شادابی. مسیح کاشی. بوحدت فروناوری هیچگه سر چو حلوا خوری زود گویی که په په.؟ ط ||به به. (در زبان اطفال)، شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ. - با په په چیزی را خوردن؛ با التذاذ تمام خوردن. خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن.