«لغت نامه دهخدا»
[پَ لَ / لِ پَمْ بَ / بِ] (اِ مرکب)(1) مسخره ای که تمام تن خود را به پنبه گیرد و او با حلاجی که کمان در دست دارد برقص آیند و حلاج در میان رقص کم کم پهلوان را با زدن کمان عور و برهنه کند یعنی تمام پنبه های تن او را بر باد دهد و در اصطلاح پهلوان پنبه مردی درشت اندام و قوی هیکل بی زور و قوت را گویند که ظاهری دلیر و دلی جبان دارد. بظاهر پردل و بباطن ترسو. یالانچی پهلوان. لاف زن: به پیکار سرما که تنها بلرزد مگر پهلوان پنبه باشد محارب. نظام قاری (دیوان البسه ص28) زانهمه رخت زنان را بگه آرایش پهلوان پنبه خوش آمد بنظر و افزارش. نظام قاری (دیوان البسه ص87). ط پهلوان پور. [پَ لَ / لِ] (اِ مرکب) پسر پهلوان. (1) - Rodomont.