پهلوی

«لغت نامه دهخدا»

[پَ لَ] (اِخ) (زبان و خط...) زبان پهلوی. زبان پهلو یا پهله، پارت، پرثوه، پهلوانی. زبان متداول دورهء اشکانیان و ساسانیان. فارسی میانه و آن میان فرس باستانی و فرس امروزی جای دارد. این زبان را فرس متوسط نیز گویند. زبان مردم پارت؛ پارتها بزبان پهلوی شمالی (پارتی) که جزئی تفاوت با پهلوی جنوبی دارد سخن میگفتند. (ایران باستان ج3 ص2194) و پهلوی جنوبی (پارسیک) در عهد ساسانیان رواج داشته است. زبان پهلوی، زبان ایران در دورهء اشکانیان و ساسانیان بود ولی آثار آن غالباً از دورهء ساسانیان باقی مانده یعنی از وقتی که با کتیبه های سلسلهء ساسانی ادبیاتی خاص رو بترقی گذاشت، اما بما فقط کتب مذهبی رسیده است. آموختن زبان پهلوی بطرز منظم و مرتب اشکال دارد و دلیلش یکی آن است که این زبان علامات کافی برای آوازها و اصوات خود ندارد و دیگر آنکه ایدئوگرام ها بجای مانده است، یعنی کلمات را بسامی نویسند و بپهلوی خوانند. (هزوارش، زوارش). (راهنمای زبان پهلوی دکتر آبراهامیان ص69). زبانی که مردم آذربایجان و ری و همدان و اصفهان و ماه نهاوند بدان تکلم میکرده اند. (ابن المقفع از ابن الندیم در الفهرست). فهلویه. یاقوت در معجم البلدان (چ مصر ج 6 ص406)، بنقل از حمزهء اصفهانی در کتاب التنبیه آرد: «پهلوی، کلام پادشاهان در مجالس خویش بدان زمان بود، و این لغتی است منسوب به فهله....» و مؤلف غیاث آرد: پهلوی زبان پهلوانان پای تخت کیان:
تهمتن ازو در شگفتی بماند
همی پهلوی نام یزدان بخواند.فردوسی.
ورا نام کندز بدی پهلوی
اگر پهلوانی سخن بشنوی.فردوسی.
نگه کن سحرگاه تا بشنوی
ز بلبل سخن گفتن پهلوی.فردوسی.
همان بیوراسبش همی خواندند
چنین نام بر پهلوی راندند.فردوسی.
نبشته من این نامهء پهلوی
به پیش تو آرم نگر نغنوی.فردوسی.
بیامد سپینود را برنشاند
همی پهلوی نام یزدان بخواند.فردوسی.
یکی نامه بنوشت بر پهلوی
بر آئین شاهان خط خسروی.فردوسی.
اگر پهلوی را(1) ندانی زبان
بتازی تو اروند را دجله خوان.فردوسی.
کلیله بتازی شد از پهلوی
بدینسان که اکنون همی بشنوی.فردوسی.
فراوانش بستود بر پهلوی
بدو داد پس نامهء خسروی.فردوسی.
چنان دان که این هیکل از پهلوی
بود نام بتخانه ار بشنوی.فردوسی.
چنین گفت کای داور تازه روی
که بر تو نیابد سخن عیب جوی.
نوشتم سخن چند در پهلوی
ابر دفتر و کاغذ خسروی...فردوسی.
ولیکن پهلوی باشد زبانش
نداند هر که برخواند بیانش
نه هر کس آن زبان نیکو بخواند
و گر خواند همی معنی نداند
فراوان وصف چیزی برشمارد
چو برخوانی بسی معنی ندارد.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
بلفظ پهلوی هر کس سراید
خراسان آن بود کز وی خور آید
خراسان پهلوی باشد خور آمد
عراق و پارس را زو خور برآمد.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
ط ||زبان شهری. زبان فارسی. (برهان). مقابل تازی. فارسی فصیح. زبان معمولی امروز:
ز من گشت دست فصاحت قوی
بپرداختم دفتر پهلوی.فردوسی.
در فضل و گوهرش بتوان یافتن کنون
مدح هزار ساله بگفتار پهلوی.فرخی.
گر سخن را قیمت از معنی پدید آید همی
معنوی باید سخن چه تازی و چه پهلوی.
ادیب صابر.
مثنوی مولوی معنوی
هست قرآن در زبان پهلوی.جامی.
ط ||لهجات محلی ایران که بنیاد قدیم و با زبان پهلوی قرابت دارند. فهلویه (معرب) ج، فهلویات:
اگر روزی دو سه بارت بوینم
بجان مشتاق بار دیگرستم
زبان پهلوی را اوستادم
کتاب عاشقی را مسطرستم
خدایا عشق طاهر بی نشان به
که از عشق بتان بی پا سرستم.بابا طاهر.
مردمش سفیدچهره و ترک وش میباشند و بیشتر بر مذهب حنفی میباشند و زبانشان پهلوی معرب است. (نزهه القلوب حمدالله مستوفی، راجع بمردم مراغه در قرن هفتم). روخ چکاد، مرد اصلع باشد بپهلوی مرغزی. (فرهنگ اسدی نخجوانی). نیز رجوع به فهلویه و فهلویات و المعجم چ1 مدرس رضوی ص76 شود.
منقولات فرهنگها و کتب دیگر: ابن الندیم گوید (الفهرست چ قاهره ص 19): «قال عبدالله بن المقفع: لغات الفارسیه: الفهلویه و الدریه... فاما الفهلویه فمنسوب الی فهله اسم یقع علی خمسه بلدان و هی: اصفهان والری و همدان و ماه نهاوند و آذربیجان». یاقوت در معجم البلدان ذیل فهلو (چ مصر ج 6 صص406 - 407) آرد: «کلام ایرانیان در قدیم بر پنج زبان جاری بود از این قرار: پهلوی، دری، پارسی... اما پهلوی، کلام پادشاهان در مجالس خویش بدان زبان بود، و این لغتی است منسوب بفهله، و آن نامی است که بر پنج شهر اطلاق شود: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان و شیرویه بن شهردار گوید: و شهرهای پهلویان هفت است: همدان، ماسبذان، قم، ماه بصره، صیمره، ماه کوفه، کرمانشاه، و ری و اصفهان و کومش و طبرستان و خراسان و سگستان و کرمان و مکران و قزوین و دیلم و طالقان از شهرهای پهلویان نیست...» (از مقدمهء برهان چ معین ص بیست و نه). صاحب غیاث اللغات آرد: نام زبانیست از هفت زبان فارسی و آن زبان شهری است چه پهلو بمعنی شهر است و بعضی گویند منسوب به پهلو که نام ملک ری و اصفهان و دینور است و جمعی گویند که پهلوانان پای تخت کیان بدان تکلم میکردند. (از برهان). و در سراج اللغات نوشته که پهلوی منسوب به پهلو که بمعنی اعیان و ارکان است و مجازاً بر محل اجتماع ایشان که اردوست اطلاق کنند. پس پهلوی زبان اردوست و دری منسوب به درب خانهء پادشاه است. (غیاث). صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: پهلوی، یک لسان قدیمی ایرانی است و در زمان ساسانیان زبان رسمی کشور مزبور گردید، کلمات و تعبیرهای بسیاری از زبان سریانی داخل این لسان شده بود و با 26 حرف که هم از زبان سریانی اخذ کرده بودند می ن��شتند و این الفبا از طرف راست بچپ نوشته میشد. با این لسان در جهات موسوم به پهله یعنی ری و اصفهان و در واقع نقاطی که از طرف یونانیان قدیم بمیدیا شهرت یافته بود تکلم می نمودند. در کردستان و عراق عرب تابع ایران هم شیوع داشت، و از این رو با لسان سریانی هم روبرو شده بود. زبان اوستا که زبان دینی قدیم ایران بود و بمرور زبانی غیر قابل فهم گشته بود، در زمان ساسانیان این کتاب را بزبان پهلوی ترجمه کردند، این ترجمه الیوم موجود میباشد و علاوه بر این کتیبه های موجوده در ابنیه و آثار باقیهء آن دوره ها نیز با این لسان نوشته شده اند، لسانیون و علمای تحقیق السنه کتاب لغت و کتاب صرف زبان پهلوی را ترتیب داده و مناسبات آن را با زبان قبلی و بعدیش یعنی فارسی امروزی تعیین نموده و کلمات مأخوذه از زبان سریانی را مفروز کرده اند. هنگامی که در ایران لسان پهلوی جای زبان رسمی و تحریری را اشغال کرد یک زبان دیگر مسمی به «دری» هم معتبر بود و در دربار شهریاران آن زمان این زبان را بکار می بردند. فتوحات اسلامی ضربهء بزرگی بزبان پهلوی وارد آورد و خط پهلوی هم متروک گشت و چند صد سال بعد، ایرانیان زبان خود را با الفبای عربی بکار می بردند. از روی اتفاق شیوهء اقلیم پارس یعنی فارسی کنونی تفوق پیدا کرد و در نتیجه زبان ادبی و تحریری گشت، زبان پهلوی بزبان فارسی بسیار شباهت دارد، و کلمات و تعبیرات سریانی مستعمله در پهلوی در فارسی جای خود را بکلمات و تعبیرات عربی واگذار کرده اند. (از قاموس الاعلام ترکی). نیز رجوع به ص571 ستون1 س14 همین کتاب شود.
خط پهلوی - خط مردم پهلو، پارت، پرتوه، پرثوه. این خط در زمان اشکانیان و ساسانیان معمول بوده و در سکه و نقوش و کتب آن عهد دیده میشود. و غیر از منقورات احجار و سکه ها و مهرها قدیم ترین نوشته که بدست آمده یکی الواحی است راجع بمذهب مانی که در خرابه های شهر تورفان (در ترکستان چین) بدست آمده و دیگر عده ای اوراق که در ناحیهء فیوم مصر بر روی پاپیروسها (پیزر) نوشته شده استط:
نبشته بر آن تیر بد پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی.فردوسی.
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی...فردوسی.
نوشتن بیاموختش پهلوی
نشست سرافرازی و خسروی.فردوسی.
یکی خط نوشتند بر پهلوی
بمشک از بر دفتر خسروی.فردوسی.
ز عنبر نوشتند بر پهلوی
چنان چون بود نامهء خسروی.فردوسی.
نبشتند بر نامهء خسروی
نبد آن زمان خط مگر پهلوی.فردوسی.
خط پهلوی از خط آرامی گرفته شده است، یعنی خط مذکور در ایران تبدیل به پهلوی گردیده است. توضیح اینکه خط میخی برای نقر و نقش کتیبه ها بکار میرفته است و مناسب نامه ها و دیگر نیازمندیهای عمومی نبوده، از اینرو خط ساده و الفبائی آرامی که از عهد کلدانیان در آسیای صغیر معروف بود بتدریج اهمیت پیدا کرد، ابتدا بمناسبت سهولت هر جا بخط میخی چیزی نوشته میشد نام صاحب خط یا اگر آن چیز ظرف سفالی یا جنسی دیگر بود نام خریدار یا فروشنده را در کنار آن بخط آرامی مینوشتند ولی بعدها وسعت استعمال این خط بتمام قلمرو ایران و آسیای صغیر و مصر رسید و عمومیت یافت و مکاتیب حکام و پادشاهان و روابط ملل و روزنامه های حکومتی و فرمانها و نوشته های عادی همه با خط آرامی انجام میگرفت. ترقی روزافزون این خط با حمایت و تقویت شاهنشاهان هخامنشی حاصل آمد که در شاهنشاهی فاضل و عالی خود متعرض آیین و رسوم و خط و زبان ملل تابعه نمیشدند. مخصوصاً خط آرامی را از لحاظ سهولت آن رواج دادند و بکار بردن آن را در ممالک مفتوحه انتشار دادند. زبان آرامی بدو لهجه منشعب گردید: لهجهء عراقی که آرامی شرقی نامند و لهجهء سوریه و فلسطین و طور سینا که آرامی غربی گویند. خط آرامی هم بچند شیوه و رسم الخط درآمد و آنچه در ایران مادر خط پهلوی قرار گرفت شیوه و قلم آرامی عراقی بود. اصل خط آرامی از کجا شاخه گرفته است، محقق نیست. بعضی آن را تقلید خط هیروگلیف مصر میدانند و گروهی آن را از مخترعات یکی از ملل سامی میگویند و جمعی مأخوذ از خط فینیقی و جماعتی هم خط فینیقی را مأخوذ از خط آرامی پنداشته اند(2). پس از قتل دارا و غلبهء اسکندر و تسلط سلوکیان بر ایران خط و زبان و رسوم و آداب یونانی در ایران رواج یافت، اما دیری نگذشت که خط پهلوی جای خط یونانی را گرفت و سکه ها و نوشته های ملی با خط پهلوی شروع شد و خط میخی بعللی که گفته شد دیگر موقعی برای اعاده نیافت.
حروف پهلوی - خط پهلوی دارای 25 حرف با آواست: «ا، ب، گ، ج، د، ه، و، ز، ی، ک، ل، م، ن، س، ف، پ، چ، ژ، ر، ش، ت، ث، خ، ذ، غ» ولی برای حروف «ح، ط، ص، ع، ق» که در الفبای آرامی هست نیز حروفی دارد یعنی «ه» گاهی آوای «ح» میدهد و «ت» گاهی آوای «ط» و «الف» گاهی آوای «عین» و «چ» گاهی آوای «ص» و «کاف» گاهی آوای «ق» را دارا میشده اند، و اگر چه برای «ث» و «ذ» هم حرف خاصی ندارد، اما حرف «ت» گاهی بجای «ث» و گاهی بجای «ذ» می نشسته است. و حرف «پ» که آوای «چ» و «ف» و «ژ» نیز میداده، گاهی آوای واو داشته و ظاهراً واو مذکور واوی بوده است میان «پ» و «و» و «ف» که آن را بعدها «فاء عجمی» نام نهادند مانند حرف دوم کلمهء اوام، افام و جز آن. خط پهلوی و لهجهء پهلوی بدو دسته تقسیم شده است: یکی خط و لهجهء اشکانی که آن را پهلوی شمالی مینامند و سابقاً پهلوی کلدانی میگفتند(3)، دیگر خط و لهجهء ساسانی(4) که آن را پهلوی جنوب و جنوب غربی میگفتند. سوای این دو قسم خط که با حروف مقطع نوشته میشده است و گویا مختص کتیبه ها بوده، خط دیگری هم داشته اند که از برای تحریرات معمولی بکا�� برده میشده و این خط با حروف متصل نوشته میشده و از حیث شکل با خطوط دیگر تفاوت داشته است. خط پهلوی بعد از اسلام بسبب دشواری که در خواندن و نوشتن داشت نتوانست مانند دیگر آداب و فرهنگ ملی ساسانی مقاومت کند و در ملت غالب اثر بخشد، چندی نگذشت که خط مذکور منحصر بموبدان زردشتی شد و بسرعتی عجیب رو بفنا و زوال نهاد(5). صاحب مجمل التواریخ گوید: خط پهلوی مأخوذ از عبری است. (مجمل التواریخ والقصص ص304).
در نوشته های محققان غالباً بحث از زبان پهلوی با خط پهلوی آمیخته است، و ما در ذیل نمونه ای از آنها را نقل میکنیم. آقای پورداود نوشته اند: پهلوی یا پارسی میانه یعنی لهجهء سرزمین پارت، همان سرزمینی که در پارسی باستان در سنگ نبشته های هخامنشیان پرتهوه(6) خوانده شده، یعنی خراسان کنونی و میان پارسی میانه و پارسی نو که زبان رایج کنونی است یا فارسی، زبان دیگری فاصله نیست. وجه تسمیهء مذکور ناگزیر به این اعتبار است که پس از برچیده شدن شاهنشاهی هخامنشی و سپری شدن شهریاری خاندان سلوکس، زبان رسمی ایران لهجه یی بوده زبانزد اقوام پارت، خاندان پادشاهی اشکانیان یکی از آن اقوام بود. آنچنانکه پارسی باستان و پارسی نو (فارسی) بسرزمین پارس باز خوانده شده زبان پهلوی هم بمرز و بوم پارت (خراسان) باز خوانده شده است. کلمهء پهلوی بزبان دورهء اشکانیان و بزبان دورهء ساسانیان اطلاق میشود. نامی که خاورشناسان در این اواخر به این زبان داده و پارسی میانه خوانده اند، به این اعتبار است که زبانی است در میان زبان رایج روزگار هخامنشیان و زبانی که پس از اسلام در ایران رواج یافته است. دورهء رسمی زبان پهلوی نهصد سال است یعنی از سال 250 ق. م. با سر کار آمدن نخستین اشک، سر سلسلهء اشکانیان که از پارت (خراسان) برخاست، تا 651 م. / 31 ه . ق. که سال کشته شدن یزدگرد سوم، پسین پادشاه دودمان ساسانی است که از فارس بودند.به این مدت باز باید چند سال دیگر افزود، زیرا در قرن سوم و چهارم هجری نیز چند کتاب بسیار گرانبها بزبان پهلوی نوشته شده و امروزه از اسناد خوب و پرمایهء این زبان بشمار میرود. از قرن پنجم و ششم یا پیشتر هم نوشته هایی بزبان پهلوی بما رسیده است اما سستی و نادرستی آنان گویای زبان ساختگی است و بخوبی پیداست که از روزگار رواج آن سالهاست دور شده اند. از برای این مدت طولانی که بیش از هزار و دویست سال است، آثار کتبی که از زبان پهلوی بما رسیده، نسبتاً بسیار کم است و میتوان گفت ناچیز است. در تألیفات نویسندگان ایرانی و عرب قرون پیش، نامهای بسیاری از کتب پهلوی یاد شده و در طی تاریخ هم برمیخوریم که بسیاری از کتابهای یونانی و سانسکریت بپهلوی گردانیده شده است اما امروز با افسوس و دریغ جز همان نامها چیز دیگری بجای نمانده است.
باید بیاد داشت که گزندهای سهمگین به ایران روی داد، آنچه را عرب در این سرزمین برنینداخت و تباه نساخت پس از چند قرن دیگر یکسره بدست مغول نابود گردید. در اینجا باید بیفزائیم که گذشته از شکست ایران بدست تازیان که بناچار در اینگونه پیش آمدهای سخت سرمایهء معنوی قومی از دست میرود، بویژه اگر آن هماورد پیروزمند خود به هیچ روی از تمدن بهره ای نداشته باشد و بتعصب شدید هم دچار باشد. سبب دیگری که از ذخیرهء هنگفت کتب پهلوی روزگار ساسانیان بی بهره ماندیم، تغییر یافتن خط پهلویست بخط ملت فاتح. پس از رواج خط عربی در ایران زمین و منسوخ شدن خط دیرین، دیگر کسی نسخ موجود پهلوی را بهمان خط ننوشت، رفته رفته با آن بیگانه شدند و از یاد بردند، دیگر کسی نتوانست آن را بخواند، جز مشتی زردشتیان. ناگزیر آنچه طرف توجه و استفادهء کسی نبود.... از پهلوی دورهء اشکانیان (250 ق. م. تا 234 م.) جز از نام چند کس و چند نوشتهء کوتاه سند کتبی دیگری در دست نداریم، آنچه امروزه از این زبان در دست داریم همه از روزگار ساسانیان یا از قرون اولی هجری است. این آثار عبارت است از سنگ نبشته ها و سکه ها و نگین ها و مهرها و ظرفها و کتابها. همین آثار پراکنده و پریشان اگر گرد شود تصور نمیرود که کمتر از ده هزار لغت غیر مکرر در آن بکار رفته باشد و این خود گنجینهء گرانبهائیست. تاکنون فرهنگی که دارای همهء لغات پهلوی باشد فراهم نشده، اما چند نوشتهء پهلوی، از آن جمله تفسیر پهلوی وندیداد و تفسیر پهلوی یسنا و چند کتاب دیگر پهلوی که لغات آنها در فهرستی یاد شده، بخوبی میرساند که از زبان روزگار ساسانیان لغات فراوان بجای مانده است. اگر بخواهیم همهء این اسناد را بشمریم سخن بدرازا خواهد کشید، از اینروی کوتاه گرفته برخی از آنان را یاد خواهیم کرد. در سر اسناد کتبی پهلوی باید تفسیر اوستا (زند) را یاد کرد. تفسیر یا گزارش پهلوی اوستا مانند خود متن اوستا، از آسیب زمانه بر کنار نمانده؛ چون تفسیر پس از هر آیهء اوستایی می آمده، ناگزیر آنچه از متن از میان رفته با تفسیرش از میان رفته است. تفسیری که امروزه در دست داریم عبارتست از: تفسیر پهلوی یسنا. تفسیر پهلوی ویسپرد. تفسیر پهلوی وندیداد، تفسیر پهلوی برخی از یشتها چون هرمزدیشت و اردی بهشت یشت و بهرام یشت و جز اینها، تفسیر پهلوی پنج نیایش و دو سی روزهء (کوچک و بزرگ) و برخی دیگر نمازها و درودهای خرده اوستا. تفسیر پهلوی اوستا ناگزیر از روزگار اشکانیان آغاز شده اما آنچه از تفسیر اوستا امروزه در دست داریم همه بزبان پهلوی رایج روزگار ساسانیان یعنی بلهجهء جنوبی ایران است که پس از بسر کار آمدن ساسانیان، که از فارس بودند، زبان رسمی گردید. این تفسیر ناگزیر در سراسر دوران پادشاهی آنان دوام داشت و در طی همی�� تفسیر نام گروهی از گزارندگان یا مفسران اوستا نیز یاد گردیده است. در فرگرد (فصل) چهارم وندیداد در فقرهء 49 از مزدک بامداتان یاد شده و یک فریفتار نابکار خوانده شده است؛ این نام میرساند که نگارش تفسیر اوستا تا زمان مزدک پسر بامداد که در سال 528 م. کشته شده است دوام داشت. از تفسیر پهلوی اوستا (= زند) که بگذریم سنگ نبشته هائی که از خود پادشاهان ساسانی مانده کهنترین نوشتهء پهلوی است. این سنگ نبشته ها که از سدهء سوم و چهارم میلادی است یادگاریست که از نخستین پادشاهان ساسانی و از خود سرسلسلهء این دودمان آغاز میگردد. اردشیر بابکان (226 - 241 م.)، شاپور (241 - 272 م.)، نرسی (292 - 301 م.) و چند سنگنبشتهء دیگر از برخی پادشاهان دیگر این خاندان نقش رجب و نقش رستم و حاجی آباد و غار شاپور (در فارس) و طاق بستان (نزدیک کرمانشاه) از آن جاهایی است که از این سنگنبشته ها برخوردارست. در میان اینها سنگنبشتهء شاپور در حاجی آباد و در کعبهء زرتشت بزرگتر و مهمتر است. بویژه این سنگنبشتهء اخیر از دومین پادشاه ساسانی است در اهمیت همانند سنگنبشتهء بغستان (بیستون) است که از داریوش سوم هخامنشی است و چهار سنگنبشته نیز از کرتیر(7) موبدان موبد ایران در روزگار شاپور، بهرام دوم بجای مانده: یک سنگنبشتهء کوتاه در نقش رجب، یک سنگنبشتهء شاپور و دو سنگنبشتهء بلند دیگر در نقش رستم و در سر مشهد. در همین سر مشهد آثاری از بهرام دوم (275 - 292 م.) پنجمین پادشاه ساسانی به سه زبان و به سه خط است: پهلوی اشکانی یا پارتی و پهلوی ساسانی یا پارسیک و یونانی. یکی از این سنگنبشته های بزرگ و مهم امروزه بیرون از مرز و بوم ایران در سرزمین کردنشین عراق کنونی است و آن از آثار نرسی است در پایکولی(8) در جنوب سلیمانیه. نخست در سال 1836 م. راولنسون(9) بویرانهء پایکولی برخورد و پس از وی در ماه ژوئن 1911 م. هرتسفلد(10) آثار آن بناهای فروریخته و خطوط آنها را کاملاً مورد آزمایش و تحقیق قرار داد. خواندن خط پهلوی که بر سنگها کنده گری شده بسیار دشوار است و همانند خطی که بر اوراق نوشته شده نیست. خط پهلوی سنگنبشته ها در یکصد و شصت سال پیش از این بدستیاری سیلوستر دوساسی(11)کشف شده است.
در سالهای آغاز قرن بیستم میلادی اسناد گرانبهایی در فیوم (مصر) و در تورفان (ترکستان شرقی چین) راجع بدین مانی پیدا شده است. میتوان امیدوار بود که باز در تک ریگ و خاک نوشته های پهلوی پنهان باشد و آشکار شدن آن در آینده بنیاد بسیاری از لغتهای فارسی را استوارتر گرداند. اینک نامهای برخی از کتابهای پهلوی را در اینجا برمیشمریم: برخی از این نامه ها از روزگار ساسانیان است و بیشتر آنها پس از استیلای عرب نوشته شده و نامهای بسیاری از نویسندگان و زمان تألیف آنان معلوم است: کارنامهء اردشیر پاپکان. ی��دگار زریران. خسرو کواتان وریتک. درخت آسوریک. ویچارشن شترنگ (ماتیکان شترنگ). ماتیکان هزار داتستان. فرهنگ اوئیم. فرهنگ پهلویک. شهرستانهای ایران. ارداویرافنامه.اندرز آذرپاد. مهراسپندان. اندرز پیشینکان. اندرز اوشنرداناک. پندنامک زرتشت. پندنامک بزرگمهر.اندرز خسرو کواتان. چیتک اندرز پوریوتکیشان. خرداد روز فروردینماه. دینکرد. ماتیکان گجستک ابالیش. یوشت فریان. بندهشن (= دین آگاسیه). نامکیهای منوچهر. داتستان دینیک. چیتکیهای زادسپرم. شکند گمانیک ویچار. شایست نشایست. نیرنگستان. هیرپتستان. پهلوی روایات. اودیهای سیستان (شگفتی های سیستان) و جز اینها. چند نامهء اولی این فهرست غیر دینی است و بیشتر احتمال میرود که از خود روزگار ساسانیان باشد. شهرستانهای ایران که در جغرافیاست در زمان ابوجعفر المنصور معروف بابودوانیق (برادر ابوالعباس سفاح) که در ذی الحجهء 136 ه . ق. بخلافت رسید و در ذی الحجهء 158 ه . ق. مرد...، باید نوشته شده باشد، زیرا در پایان این کتاب در فقرهء 61 المنصور دومین خلیفهء عباسی با کنیه اش یاد گردیده: «شاترستان بکدات ابو گافر چگونشان ابودوانیک خواننت کرت». تاریخ تألیف برخی از این نامه ها چنانکه گفتیم روشن است، از برای اختصار از ذکر آنها خودداری می شود. در میان این کتابها اتفاقاً فرهنگ اوئیم و فرهنگ پهلوی دو لغت نامه است. «اوئیم» نامه ای که باولین کلمهء کتاب باز خوانده میشود، یک فرهنگ اوستا و پهلویست، دارای 1000 لغت اوستائی و 2250 لغت پهلوی و در حدود 880 لغت اوستائی در آن بپهلوی معنی شده است. این لغت نامه بسیاری از جمله های اوستایی را، که امروزه در اوستایی که در دست داریم دیده نمیشود در بردارد، بنابراین آیاتیست از نسکهای از دست رفتهء اوستا. در فرهنگ پهلویک که آن را هم باولین کلمهء کتاب باز خوانده مناختای نامند از برای هریک از لغات سامی (آرامی) که هزوارش خوانند معادل آن یک لغت ایرانی یاد کرده است چون منا = ختای (خدای)، میا = آب، تو را = گاو و غیره.
هزوارش - در سراسر نوشته های پهلوی، چه در سنگ نبشته ها و چه در گزارش پهلوی اوستا (زند) و در کتابهای پیش از اسلام و پس از اسلام (باستثنای آثار تورفان مانوی)، هزارها کلمهء سامی از لهجهء آرامی بکار رفته است. به این گونه کلمات که فقط در کتابت می آمده و بزبان رانده نمیشده هزوارش نام داده اند. بعبارت دیگر هزوارش ایدئوگرام یا علامت و نشانه ای بوده بهیئت یک کلمهء آرامی که بجای آن در خواندن یک کلمهء ایرانی می نشاندند. مثلاً بجای ایدئوگرام هایی که بایستی بلهجهء آرامی: جلتا - ملکا - شپیر - یقیمون بخوانند، معادل آنها را که لغات ایرانی: پوست - شاه - وه = به - استادن باشد بزبان می آوردند. خود کلمهء هزوارش (زوارش) از مصدر اوزوارتن(12) بمعنی بیان کردن، تفسیر کردن و شرح دادن است و بهمین معنی در نامه های پهلوی چون دینکرد و بندهش و نامکیهای منوچهر، و چیتکیهای زادسپرم و شکند گمانیک ویچار و در نوشته های تورفان (ایزوارتن) بکار رفته است. بنابر این اسم مصدر اوزوارش (هزوارش) در پهلوی بمعنی شرح و تفسیر و توضیح و بیان است. اگر اصلاً یاد کردن اینگونه لغات هزوارش (آرامی) در فرهنگهای فارسی لازم باشد، نگفته پیداست که باید ریشه و بن آنها را از همان زبان آرامی یا زبانهای دیگر سامی چون سریانی و عبری و بالاتر از آنها، از زبانهای بابلی و آشوری و اکدی بدست آورد. معادل بسیاری از آنها در زبان عربی که هم از خویشاوندان این زبانهای سامی است موجود است. همین کلمات آرامی است که در برهان قاطع بی دردسر همه از «لغات زند و پازند» یاد گردیده است.
زند و پازند - زند در اوستا ازنتی(13) بمعنی شرح و تفسیر است و جز این معنی دیگری ندارد. زند اوستا یعنی متن اوستا با تفسیر پهلوی آن که یاد کردیم. بنابراین زند زبان یا لهجه ای نیست. گاهی در ادبیات ما همین کلمه بجای اوستا بکار رفته است:
که ما راست گشتیم و هم دین پرست
کنون زند زردشت زی ما فرست.
دقیقی (از شاهنامهء فردوسی).
پازند، گویا از «پا+ زند» ترکیب یافته باشد و آن پس از اسلام در ایران بوجود آمده و عبارتست از پهلوی ساده تر شدهء بدون لغات هزوارش، یعنی بجای آن ایدئوگرامهای آرامی، خود کلمات ایرانی معادل آنها را نگاشته اند. پازند معمولاً بخط سادهء اوستائی که دین دبیری خوانند نوشته میشود نه با خط دشوار و ناخوانای پهلوی، و گاهی نیز بخط فارسی نوشته میشود. بسیاری از نامه های پهلوی که برشمردیم نسخه ای از پازند آنها را نیز در دست داریم و در میان نوشته های پازند سه کتاب را که سودمندتر است و باید در ردیف مآخذی که از پارسی باستان و اوستا و پهلوی بجای مانده بشمار آوریم از سرچشمه های بسیاری از لغتهای فارسی بدانیم، در اینجا یاد میکنیم: دانای مینوخرد؛ ائوگمدئچا؛ ایاتکار جاماسپیک. در پایان یاد آور میشویم که در نامهء زند ائوگمدئچا بیست و نه فقرهء اوستائی بکار رفته که رویهمرفته 280 واژه است و 1450 واژهء پازند در آن آمده است. و فقط پنج فقرهء اوستایی آن در اوستایی که امروزه در دست داریم یافت میشود. بیست و چهار فقرهء دیگر از نسکهای از دست رفته است. (مقدمهء برهان قاطع چ معین مقالهء پورداود ص هفت تا ده).
دین محمد در کتاب قواعد دستور زبان پهلوی آرد: زبانی که در اواخر دورهء اشکانی و عصر ساسانی لغت رسمی و دینی و ادبی ایران بود به اسم پهلوی نام زد میشود. سوای اوستا تمامی آثار ادبی راجع بدین زردشتی که در میان ما باقی است بخط و زبان پهلوی است و پهلوی مبدا زبان کنونی ایران که به فارسی معروف است میباشد. پهلوی تا چند قرن پس ا�� اسلام نیز بین ایرانیان متداول بود و بعضی از تصنیفات مهمه که در آن زبان یافت میشود در عصر اسلامی انشاء شده است ولی بعد از نقل دیوان فارسی به عربی که در اواخر قرن اول هجری در زمان عبدالملک بن مروان بوقوع پیوست پهلوی کم کم جای خود را به عربی که از هر حیث کامل تر و سودمندتر بود داد و ایران و ایرانیان را سبب پیشرفت عظیمی در معارف و ادبیات شد، چنان که اگر ایران در این سالیان متمادی همان خط پهلوی را داشت حصول آن ممکن نبود. فرهنگ نویسان فارسی مراد از کلمهء پهلوی را بتفاوت چنین گفته اند: منسوب به «پهلو» که اسم پدر «پارس» بود یا پهلوی به «پهله» نسبت داده شده که اسم ولایتی در ایران میباشد که مشتمل بر ری و اصفهان و دینور بوده است. پهلو نیز به معنی «شهر» آمده و زبانی که مردم شهرها بدان ناطق می بوده اند پهلوی خوانده شده و از این جهت «پهلوی» باسم شهری هم یاد شده است: پهلوی بمعنی زبان پایتخت شاهان کیان نیز هست. چنان آشکار است که هر سه وجوه اخیر در حقیقت یکی است که پهلوی را نسبت بمقامی یا ولایتی میدهند، وجه اول بدون شک بنای آن یکی از روایات قدیمه میباشد و سزاوار اعتنا نیست. لفظ پهلوی در فارسی بمعنی مرد دلیر و توانا و ضابط آمده است و شجاعت و درشتی و خوبی را نیز به پهلوی تعبیر کرده اندط:
بدان پهلوی بازوان دراز
همی شاخ بشکست آن سرفراز.فردوسی.
جوانی همه پیکرش پهلوی
فروزان ازو فرهء خسروی.اسدی.
هستند گاه بخشش و کوشش غلام او
حاتم به زرفشانی و رستم به پهلوی.
ابن یمین.
پهلوان و پهلو نیز بمعنی مذکورهء در فوق آمدهط:
به بابک چنان گفت زآن پس جوان
که من پور ساسانم ای پهلوان.فردوسی.
فرستاد نزدیک شاه اردوان
فرستادهء بابک پهلوان.فردوسی.
چو نزدیک رستم فراز آمدند
به پیشش همه در نماز آمدند
بگفتند کای پهلو نامدار
نشاید از این جات کردن گذار.فردوسی.
زبان پهلوی به اسم پهلوانی نیز خوانده شدهط:
اگر پهلوانی ندانی زبان
به تازی تو اروند را دجله خوان.فردوسی.
بسی رنج دیدم بسی گفته خواندم
بگفتار تازی و از پهلوانی(14)
بچندین هنر شصت و دو سال بودم
که توشه برم ز آشکار و نهانی.فردوسی.
[که] تهم است در پهلوانی زبان
به مردی فزون ز اژدهای دمان.فردوسی.
ایران شناسان اروپائی نیز در این خصوص نظریات مختلفی ابراز داشته اند. بنا بقول دکتر اشپیگل آلمانی پهلو هم معنی پرتهو است که در سانسکریت معادل عظیم یا وسیع میباشد. محقق فرانسوی انکی تیل دوپرّون گمان کرد که پهلوی مشتق از پهلو یا پهله است. و چنان که معلوم است اسم یکی از ولایات ایران میباشد. مارتن هوک انگلیسی با محقق نامبرده هم عقیده بوده است. کامر فرانسوی را عقیده این بود که پهلو یکی از اسماء شاهان اشکانی بود و بعلت آن که اشکانی ��ا یک ملت بسیار دلیر و جنگ جو بوده اند از پهلو و پهلوی و پهلوانی مرد شجاع و جنگ آزما اراده شده است. از بیانات «سخن دان پارس» که تألیف ذی قیمتی به زبان اردو راجع بتاریخ زبان فارسی دارد چنان برمی آید که در کتب مقدسهء هندوان از قومی ذکر شده است که از اصل ایرانی و اسم آن پهلوا بوده و زبان آن قوم پهلوی نام داشته.
چنان که ظاهر است پهلوی و پهلوان و پهلوانی هر سه کلمه از پهلو مشتق است و از این جهت معانی مختلفه که در فوق از برای این کلمه آورده شده هر کدام قرینهء صحت این قیاس است. ولی بعقیدهء نگارنده نزدیک تر به حقیقت این است که پهلوی به پهله یا پهلو نسبت داده شود که اسم یکی از ولایات ایران است، زیرا زبان یک ملت معمولاً باسم مملکتی یا ولایتی منسوب می شود که اهالی بدان ناطق میباشند. مثلاً عربی و چینی و ژاپنی و کردی علی الترتیب زبان های عرب، چین، ژاپن یا کردستان را میگویند - بعلاوه وقتی زبانی در مملکت دیگری رائج میشود اسم اصلی آن برقرار میماند مثلاً زبان ولایات متحدهء امریکا و مصر به اسماء اصلی خود یعنی بترتیب انگلیسی و عربی نامیده می شود. این هم درست است که گاهی اسم یک زبان بعضی از مزایای مخصوصهء آن زبان را نشان میدهد چنان که زبان ساکنین ساحلی غربی افریقا سواحلی خوانده میشود. و نیز «اردو» که در هند حاضر متعارف است چندین قرن پیش در عهد مغول زبان اردو (یعنی لشکر) بوده اما این از نوادرست. عقیدهء نگارنده از جهت دیگری نیز تقویت میشود و شرح آن این است که از کلمهء پهلوی لهجهء فرعی یا لغت ولایتی هم اراده شده است. حمدالله مستوفی در کتاب «نزهه القلوب» که در قرن هشتم هجری نوشته شده راجع بزبان اهالی بلدهء مراغه چنین مینویسد: «مردمش سفیدچهره و ترک وش میباشند و بیشتر بر مذهب حنفی میباشند و زبان شان پهلوی معرب است». مقصود از پهلوی معرب، لغت بومی یا مقامی است که مخلوط به کلمات عربی بوده. کسروی تبریزی که از نویسندگان معروف ایران حاضر است در رسالهء کوچکی بنام «آذری» که در این سالیان اخیر بطبع رسیده است میگوید: «در این روزهاست که نام آذری از میان رفته و دیگر از آن نام در کتاب ها دیده نمیشود و زبان آذربیگان را مانند زبان های ولایتی بنام (پهلوی) میخوانند». در جای دیگر در رسالهء مزبور چنین میخوانیم: «اساساً مردم بلکه شعرا هم بر ضبط و نگهداری این آثار کمتر میکوشند چنانکه در بسیاری از تذکره ها حتی یک بیت از فهلویات یا اشعار ولایتی نتوان یافت». بندار رازی که در لهجهء ولایت خود یعنی «ری» شعر گفته است زبان اشعارش «پهلوی رازی» نامیده میشود و بابا طاهر عریان زبان اشعار خود یعنی لهجهء لرستانی یا لری را در اشعار ذیل به اسم پهلوی تعبیر کرده است:
اگر روزی دو سه بارت بوینم
به جان مشتاق بار دیگر��تم(15)
زبان «پهلوی» را اوستادم
کتاب عاشقی را مسطرستم(16)
خدایا عشق طاهر بی نشان به
که از عشق بتان بی پا سرستم.(17)
یک نفر سیاسی گفته است که مقصود از تکلم و تحریر پنهان کردن افکار و خیالات پشت الفاظ میباشد. شاید این قول نسبت بزبان های دیگر اشتباه باشد ولی در حق پهلوی تا اندازه ای درست است.
فخرالدین گرگانی شاعر معروف که مثنوی ویس و رامین را از پهلوی به فارسی نظم کرده زبان پهلوی را در اشعار ذیل وصف کرده است و حق گفته:
ولیکن پهلوی باشد زبانش
نه داند هر که بر خواند بیانش
نه هر کس آن زبان نیکو بخواند
وگر خواند همی معنی نداند
فراوان وصف چیزی بر شمارد
چو بر خوانی بسی معنی ندارد.
بر فرض اگر از پیچیدگی و ابهام رسم الخط که از آن در جای خود صحبت میرود صرف نظر شود، عنصر زوارشن که دخالت عظیمی در نوشتن و خواندن پهلوی میداشته است موجب زحمات بسیار در تحصیل پهلوی میباشد. در اینجا لازم است که کلمهء زوارشن بطور مختصر شرح داده شود. چنان که مؤلف فرهنگ جهانگیری، در حق پهلوی میگوید زوارش (نوعی از خواندگی است) که از روی آن برخی کلمات را که عدهء آن بالغ بر یک هزار میباشد به لغات سامی می نوشتند ولی در موقع خواندن لغات پهلوی میگذاردند - ابن الندیم در «الفهرست» در جایی که از خط های قدیم ایران صحبت داشته «زوارش» را به این نحو وصف کرده است: «و لهم هجاء یقال له زوارشن یکتبون بها الحروف موصول و مفصول و هو نحو الف کلمه لیفصلوا بها بین المتشابهات مثال ذلک انه من اراد ان یکتب گوشت و هو اللحم بالعربیه کتب بسرا(18).
و اذا اراد ان یکتب نان و هوالخبز بالعربیه کتب لهما.
و علی هذا کل شی ء ارادوا ان یکتبوه الا اشیاء لایحتاج الی قلبها تکتب علی اللفظ». «زوارش» برکلمات مفرد فقط محدود نمیباشد بلکه الفاظ مرکب نیز به این طریق نوشته و خوانده میشود... اینک نمونه ای از عبارت پهلوی که کاشف هر دو طریق نوشتن و خواندن است(19):
«یمللونیت» ریتک «ایغ» انوشک
گویت ریتک کو انوشک
یهوونیت مرتان ی پهروم
بویت مرتان ی پهروم
سپرم ی یاسمین هو بودتر
سپرم یاسمین هو بودتر
ماش بود ایتون چیگون
چه اش بود ایتون چیگون
بودی خوتایان مانیت
بودی خوتایان مانیت.
اردوان رای کنیژکی اپایشنیک
اردوان رای کنیزکی اپایشنیک
بوت «مون» «من» اپاریک کنیژکان
بوت «که» «اژ» اپاریک کنیژکان
اژرمیک تر و گرامیک تر
اژرمیک تر و گرامیک تر
داشت و «پون» «کلا»
داشت و «په» «هر»
اینی نک پرستش اردوان
اینی نک پرستش اردوان
«یهوونت» «زک» کنیژک کرت
«بوت» «آن» کنیژک کرت
«یکوی مونات» - «یومی» «امت»
«ایستات» - «روژی» «چیگون»
ارتخشیر «پون»ستورگاس
ارتخشیر «په» ستورگاس
«یتی بونست» تنبورزت و
«نشست» تنبورزت و
سروت و اژیک و خورمی کرت
سروت و اژیک و خورمی کرت
«ول» ارتخشیر دیت و پتش
«اوی» ارتخشیر دیت وپتش
نییاژان بوت نییاژان بوت
فراژ «یا متونیت» پیشوتن ی بامیک
فراژ «رسیت» پیشو تن ی بامیک
فراژ «یامتونیت» «لوتا» ی
فراژ «رسیت» «اپاک» ی
150 «گبرا» ی هاوشت
150 «مرت» ی هاوشت
«مون» سیه سمور «یخسوند»
«که» سیه سمور «دارند»
و «وخدوند» تخت گاس ی
و «گیرند» تخت گاس ی
دین و خوتایه ی «نفشا»
دین و خوتایه ی «خویش»
چنان که در جای خود بیاید، الفبا در خط پهلوی تا حدی ناقص است و برای تعیین کردن هر کدام از آوازهای مختلفه دارای حروف جداگانهء کافی نمیباشد. بر عکس در اوستا که الفبای آن دارای قریب به پنجاه حرف است و تمامی آوازهای مطلوب به حروف علیحده تعبیر میشود. باز در اوستا از برای اظهار کردن حرکات ثلاثه یعنی ضمه و فتحه و کسره علامات مخصوصه وجود داشته ولی در پهلوی هیچ علامت برای سراغ دادن صداهای مزبور نیست و هیچ وسیله که وجود این حرکات را نشان دهد جز از تلفظ مشاع کلمات پهلوی نمی باشد. چه چیزها موجب اختراع این نوع رسم الخط بود؟ جست و جو و کاوش شرق شناسان در این زمینه بطور قطع کشف حقیقت نکرده است. حسن پیرنیا در تألیف بسیار مهم و مفید خود موسوم به (ایران باستان) ضمن بحثی در این موضوع میگوید: «بعضی تصور میکنند که شاهان ساسانی میخواسته اند خطوط و تحریرات ادارات ایرانی را بیگانگان نتوانند بخوانند زیرا سوء ظن در این دوره نسبت بیونانی ها رومیها بسیار بوده ولیکن این تصور مبنای صحیحی ندارد چه مابین اشخاص غیر رسمی مثل تجار و غیره نیز این خط استعمال میشده است. برخی این ترتیب خط را از دبیران آرامی که در دفترخانه های ایرانی بوده اند میدانند بدین معنی که آرامی ها خواسته اند خط را مشکل نمایند تا احتیاج به آنها بیشتر شده باشد ولی بحقیقت نزدیک تر این است که زوارش، معمول ممالک دیگر هم در آسیای پیشین بوده، مثلاً بابلی ها و آشوری ها در زمان بسیار قدیم کلمات سومری را استعمال میکردند و بابلی میخواندند». از نتایج ایجاد این نوع خط در ایران ساسانی این بوده است که معمولاً علم و بینش و فضل و کمال و لهذا اقتدار سیاسی و قوت مذهبی هرچه بیشتر در دست مأمورین حکومت و شیوخ دین قرار داده شود و عوام تا اندازه ای از مراتب علم و معرفت بی بهره مانند. شبیه این شیوخ در تاریخ باستان هند آریایی هم بنظر میرسد و همین گونه افکار و مقاصد براهمه را بر آن داشته که وسایل گوناگون برانگیزند و عواملی ترتیب دهند تا عوام از داشتن سواد بی بهره مانند و پیشرفتی در علوم مادی و معنوی نکنند و بکسب قوت سیاسی نایل نیایند. اما میتوان گفت که عملاً در ایران از آن روزها علوم و معارف فقط به طبقات مخصوصه چنانکه در هند قدیم، مخصوص نبوده است. در نتیجهء آمیزش و اختلاط با اقوام سامی در علوم ایران تحت نفوذ سامی و از آن بسیار متأثر است و نیز بنوبت خود مؤثر در علوم سامی گشته است. خط میخی که قدیم ترین یادگار خطی و ادبی ایران میباشد از دو خط سامی که در اشوریا و بابل متداول بوده اقتباس شده بوده است. الفبای آرامی که در قرن دهم ق. م. نسبت بخط های دیگر که در شمال و مشرق ایران رواج داشته مهم تر و کامل تر بوده مبنای خط پهلوی و اوستائی شمرده میشود. ولی در اینجا باید گفته شود که در خصوص الفبای اوستائی و پهلوی اختلاف دست داده است. بعضی از ایران شناسان بدلایل و براهین ثابت میکنند که ایران از ایام قدیم دارای الفبایی بوده که اوستا در آن نوشته شده است و خط پهلوی از خط اوستائی گرفته شده است(20). در سالیان اولیهء اسلام خط کوفی عربی که در آن روزها در عرب معمول بوده در ایران انتشار یافت. ایرانیان اصلاحات دلفریب و زیبا در آن کردند و در دست خوش نویسان ایران در حسن و جودت مشهور جهان گشت که از فنون ظریفه محسوب میشود. قلم شیوا و زیبای مذکور به اسم نستعلیق شهرت دارد و نتیجهء ذوق سلیم و فکر بلند ایرانیان است و باید که به جای رسم الخط عربی باسم درست خودش یعنی، خط ایرانی، نامیده شود - این را هم نیز باید گفت که خط کوفی عربی از خط مملکت حیره اخذ شده که اصل آن الفبای پهلوی بوده است(21). برخی از شرق شناسان را عقیده این است که اثر الفبای پهلوی در «خط ایرانی» دیده میشود. مطابق قول مؤلف الفهرست، خط مزبور مبتنی بر خط قرآن میباشد که، قیراموز، نامیده میشد. اما امروز هیچ اطلاعی در دست نیست که این خط چه بوده و لفظ قیراموز چه معنی داشته است. خط مسکوکات و کتیبه های پهلوی با خطی که در نوشتن کتب بکار برده شده بسیار متفاوت است و مثل خط مؤخر الذکر در خواندن دشوار و مبهم نیست. این خط به دو بهره است: یکی پهلوی اشکانی یا کلدانی و دیگری پهلوی ساسانی. هریک از این خط ها دارای هیجده حرف است. خط پهلوی کلدانی کهنه تر از خط پهلوی ساسانی میباشد. و مشابهت الفبای آن بحروف کلدانی موجب تسمیهء خط مزبور به این اسم بوده است. خط در نوع دیگر که بیشتر در مسکوکات و کتیبه های عهد ساسانی بکار برده شده تدریجاً بصورت حروف کتابی تبدیل یافته است. پس از انقراض دولت ساسانیان تا چند سال سکه های فاتحان عرب بزبان و خط پهلوی بوده است بویژه در طبرستان، ولی در زمان عبدالملک بن مروان بعربی تبدیل یافت. قدیمترین کتیبهء ساسانی از زمان اردشیر اول میباشد، کتیبه های نقش رستم و نقش رجب بسه زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی و یونانی میباشد. کتیبهء مشهور حاجی آباد که از شاپور اول بیادگار مانده است در پهلوی اشکانی و ساسانی است و بعضی از کتیبه ها فقط در پهلوی اشکانی منقوش است. گذشت�� از اطلاعات تاریخی، از خواندن این کتیبه ها چنان برمی آید که خط پهلوی اشکانی از اواخر قرن سوم میلادی رو به انحطاط گذارده و خط پهلوی ساسانی جای گیر آن شده و نیز خط پهلوی ساسانی از وسط قرن چهارم میلادی تا آخر قرن ششم تغییر یافته و مبدل بخط تازه تری گردیده است. قدیمترین آثار کتابتی پهلوی که اکنون در دست است در فیوم مصر یافته اند که روی کاغذ حصیری قدیم نوشته شده است، در هند نیز آثار این کتابت سراغ داده شده است. در قرن پنجم میلادی بر ساحل مالابار یک قطعه زمین برای بنا کردن کلیسای سریانی بجمعی از نصاری عطا شده بود و لوحه ای که روی آن تاریخ این عطیه ثبت است محتوی بر بیست و پنج امضا میباشد، یازده بخط عربی کوفی و ده به پهلوی ساسانی و چهار به عبری. علاوه بر نوشته های مذکور در محلی در نواحی بمبئی روی عبادت خانهء بدها عباراتی بخط پهلوی موجود است که متعلق بقرن یازدهم میلادی میباشد.
این تحریر از متن کتیبه ای است از شاپور اول که روی دیوار کوه به دهانهء یک غار در نواحی حاجی آباد (چند فرسخی پرس پولیس) (تخت جمشید) یافت شده. عبارت این کتیبه مبهم می نماید و ممکن است در تحت اللفظ معنایی داشته باشد که علی الظاهر واضح نیست. تحریر مزبور ظاهراً راجع به یک میدان تیراندازی از برای آن شاهنشاه آسمانی نژاد میباشد. ترجمه: «چون ما این تیر را انداخته بودیم ما آن را در حضور شهرداران و خانزادگان و بزرگان و آزادگان انداخته بودیم (بعد) ما قدوم خود را در اینجا در نزدیکی این غار قرار کرده بودیم و تیر را بهدف زده بودیم ولی آن پرند که سویش تیر زده بودیم به هیچ جا در این محل یافت نمیشد. تا آن که هدف چنان ساخته شود که نشانهء تیر را سراغ دهد ما حکم فرمودیم که از برای تیراندازی یک هدف که درخور ما شاهنشاه آسمانی نژاد باشد درست کرده شود». با آنکه زبان پهلوی یک زمان طویل (از آخر قرن سوم قبل از میلاد تا قرن سوم هجری) معمول بوده آثار ادبی که از آن زمان باقیمانده بسیار نیست. نیز کتابهایی که از دورهء ساسانیان بما رسیده خیلی کم است و قسمت عمدهء کتابهایی که امروز موجود است متعلق به قرون بعد از دورهء ساسانی یعنی زمان تسلط عرب بر ایران میباشد. بی نیاز از گفتگو است که از عصر یزدگرد تا بحال چندین کتاب پهلوی از دست حوادث محو و نابود شده است. ولی مطابق آنچه از تدقیق و کاوش در این زمینه برآمده است، وجود سرمایهء بزرگی از علوم و معارف ایران قبل از اسلام امکان نداشته و مقایسهء معارف و ادبیات آن عصر با مقام بلندی که علوم در چند قرن بعد بویژه در دورهء عباسیان داشته خطاست.ایرانیان مانند طبقات جداگانه تقسیم میشدند: اول - روحانیون. دوم - جنگی ها. سوم - مستخدمین ادارات دولتی. چهارم - زارعین و صنعت گران. هر کدام از طبقات مزبوره وظ��فهء معینی را دارا بود و گذشتن از طبقهء پایین بطبقهء بلندتر بغایت دشوار بود. معمولاً معارف از مختصات طبقهء روحانیون بوده یعنی آنها بایستی با علم و معرفت باشند. اینهم لازم بود که عدهء معدودی از طبقهء سوم در نزد روحانیون کسب معارف نمایند تا بعد خدمات دولتی تفویض بدیشان گردد. اما همهء مردم عامی موفق نمیشدند که نوشتن و خواندن بیاموزند. قطع نظر از این در آن عصر دیرینه در همهء عالم دایرهء علوم و وسایل کسب و نشر و معارف بسیار تنگ و عدهء مردمان باسواد و نویسندگان و طبقهء دوستاران علم بغایت کم بوده است .در هند قدیم نیز که بر حسب اتفاق آراء آنان که تحقیق و تدقیق عمیق در این مسایل نموده اند از حیث علوم و معارف ممتازترین ملل آن روزگاران بشمار میروند، دارای سرمایهء کتبی بسیار بزرگ نبوده اند. گذشته از این پهلوی از حیث زبان دارای نقایصی است. از این جهت بوسیلهء آن از سواد بهره مند شدن کار آسانی نیست، بالخصوص از برای عوام که وسایل تحصیلات آنان ناگزیر بسیار محدود هم هست. چنانکه در فوق گفته شده کلیهء آثار ادبی که از زبان و خط پهلوی بازمانده بغایت قلیل است و مطابق مندرجات «الفهرست» کتابهایی که در عصر ساسانیان و در دورهء نخستین اسلام بزبان پهلوی تحریر شده بقرار ذیل تقسیم میشود: 1- ترجمه ها و تفسیر اوستا - در این قسمت ترجمه های پهلوی از اوستا که اصل آن فعلاً در دست نیست نیز داخل است. 2- دینیات - یعنی کتابهایی که در آن از مسائل و امور دین سخن میرود. 3- کتب اخلاقی. 4- کتب تاریخی. 5- کتب متفرق. در تصانیف پهلوی که ابن الندیم در کتاب مذکور ذکر کرده است هیچ کتاب که چیزی از دستور این زبان داشته باشد نیست و چنان بنظر میرسد که تدوین قواعد دستور مثل شعر و عروض و اعداد هندسی و رسم الخط حالیهء ایران از عرب گرفته شده باشد. عدم اصطلاحات مخصوصی در پهلوی و فارسی در این خصوص نیز رای نگارنده را قوت میدهد. (دستور پهلوی تألیف دین محمد، ص ی - خ). مرحوم بهار نوشته اند: زبان پهلوی را فارسی میانه نام نهاده اند و منسوبست به «پرثوه»، نام قبیلهء بزرگی یا سرزمین وسیعی که مسکن قبیلهء پرثوه بوده و آن سرزمین خراسان امروزیست بقومس (دامغان حالیه) و از نیم روز بسند و زابل پیوسته و مردم آن سرزمین از ایرانیان «سکه» بوده اند که پس از مرگ اسکندر در 250 ق. م. از خراسان بیرون تاختند و یونانیان را از ایران راندند و دولتی بزرگ و پهناور تشکیل کردند و در 226 م. منقرض شدند و ما آنان را اشکانیان گوییم و کلمهء پهلو و پهلوان که بمعنی شجاع است از این قوم دلیر که غالب داستانهای افسانه ای قدیم شاهنامه ظاهراً از کارنامهای ایشان باشد باقیمانده است. مرکز حکومت آنان را که ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و زنجان و بقولی آذربایجان بوده بعد از اسلام مملکت پهلوی نامیدند و در عصر اسلامی زبان فصیح فارسی را پهلوانی زبان و پهلوی زبان خواندند و پهلوی را برابر تازی گرفتند نه برابر دری و آهنگی که در ترانه های «فهلویات» میخواندند نیز پهلوی و پهلوانی میگفتند و پهلوانی سماع و پهلوانی سرود و گلبانگ پهلوی اشاره به فهلویات باید باشد. گفتیم زبان مردم پارت را زبان «پرثوی» گفتند و کلمهء پرثوی بقاعدهء تبدیل و تقلیب حروف «پلهوی» و «پهلوی» گردید و در زمان شاهنشاهی آنان خط و زبان پهلوی در ایران رواج یافت و نوشته هائی از آنان بدست آمده است که قدیمترین همه دو قبالهء ملک و باغ است که بخط پهلوی اشکانی بر روی ورق پوست آهو نوشته شده و از اورامان کردستان بدست آمده است و تاریخ آن به 120 ق. م. میکشد(22). زبان پهلوی زبانی است که دوره ای از تطور را پیموده و با زبان فارسی دیرین و اوستائی تفاوتهائی دارد، خاصه آثاری که از زمان ساسانیان و اوایل اسلام در دست است بزبان دری و فارسی بعد از اسلام نزدیکتر است تا بفارسی قدیم و اوستائی. زبان پهلوی و خط پهلوی بدو قسمت تقسیم شده است: 1- زبان و خط پهلوی شمالی و شرقی که خاص مردم آذربایجان و خراسان حالیه (نیشابور، مشهد، سرخس، گرگان، دهستان، استوا، هرات و مرو) بوده و آن را پهلوی اشکانی یا پارتی و بعضی پهلوی کلدانی(23)میگویند، و اصح اصطلاحات «پهلوی شمالی» است(24). 2- پهلوی جنوب و جنوب غربی است که هم از حیث لهجه و هم از حیث خط با پهلوی شمالی تفاوت داشته و کتیبه های ساسانی و کتب پهلوی که باقی مانده به این لهجه است و بجز کتاب «درخت اسوریک» که لغاتی از پهلوی شمالی در آن موجود است دیگر سندی از پهلوی شمالی در دست نیست مگر کتیبه ها و اوراقی مختصر که گذشت. معذلک لهجهء شمالی از بین نرفت و در لهجهء جنوب لغات و افعال زیادی از آن موجود ماند. (سبک شناسی بهار ج 1 ص15 و 16).
نیز مرحوم بهار در سبک شناسی آرد: قدیمترین آثار پهلوی اشکانی - قدیمترین آثاری که از خط و زبان پهلوی در دستست دو قبالهء ملکی است که در ایالت اورامان کردستان چند سال پیش بخط پهلوی اشکانی(25) و بزبان پهلوی بر روی کاغذ پوست آهو بدست آمده و تاریخ آن مربوط بصد و بیست سال ق. م. مسیح است. در یکی از آن قباله ها خواندم که از طرف دولت قید گردیده و خریدار پذیرفته است که اگر باغی را که خریداری میکند آباد نگاه ندارد و آن را ویران سازد مبلغ معینی جریمه بپردازد، و از این قباله اندازهء اعتنا و توجه پادشاهان ایران را به آبادانی کشور میتوان قیاس کرد. اسناد قدیمی دیگری که در دست است، باقیماندهء کتب و آئین مانی و سایر مطالب از قبیل فصولی از عهد جدید و مطالبی از کیش بودائی است که در آغاز قرن حاضر از طرف خاورشناسان از خرابه های شهر «تورفان»(26) پیدا شد و بدست دانشمندان خوانده شد و قسمتی از آنها انتشار یافت(27). هر چند که دانشمندان تردید دارند که آیا بهتر است این خط و زبان را منسوب به «سغدی» بدارند یا منسوب به پهلوی شمالی؟ این اوراق غالباً روی پوست آهو یا بر پارچه نوشته شده است. خطوط آن نوعی از خط پهلویست و نوعی دیگر که از خط پهلوی گرفته شده و از بالا بپائین نوشته شده است و بعدها خط «ایغوری» که خط ایغورها و مغولها باشد از این خط گرفته شده است. مطالب آنها دینی و اخلاقی است و لغات دری که در پهلوی جنوبی دیده نمیشود، در این اوراق دیده میشود و با پهلوی جنوبی بسیار تفاوت دارد و آن اوراق بزبانی است که بلاشک پایهء زبان مردم سمرقند و بخارا و بنیان زبان قدیم مردم خراسان شرقی محسوب میشود و پایه و اصل زبان دری را نیز بایستی در این زبان جستجو کرد. در خصوص اسناد دورهء اشکانیان بدبختانه بجائی دسترسی نداریم، و از این روی اطلاع زیادی از پهلوی شرقی و شمالی و تفاوت آن با پهلوی جنوبی در دست نیست و در لهجه های مختلف خراسان غربی و طبرستان و آذربایجان و طوالش نیز که بدون شک مخلوطی از پهلوی شمالی و شرقی «اشکانی» و پهلوی جنوبی و دری است کنجکاوی و بررسی کامل نشده است ورنه آگاهیهای زیادتری بدست خواهد آمد، خاصه هرگاه از اوراق تورفان و از زبان ارمنی استفاده شود. کتب عهد اشکانی هفتاد کتاب بوده است که نام چهار کتاب از آن باقی است، چنانکه در مجمل التواریخ والقصص گوید: «و از آن کتابها که در روزگار اشکانیان ساختند هفتاد کتاب بوده از جمله کتاب مروک (مردک)، کتاب سندباد، کتاب یوسیفاس، کتاب سیماس»(28). و رساله ای است به پهلوی در مناظرهء نخل و بز بشعر دوازده هجائی مخلوط به نثر که گویا در آغاز منظوم بوده است و بعد ابیات آن کتاب مغشوش و دست کاری شده است و فعلاً نثر و نظمی است مختلط و این کتاب هم بر حسب عقیدهء «هرتسفلد» بلهجهء پهلوی شمالی است و نامش «درخت آسوریک» است(29). بعد از کشته شدن «اردوان پنجم» که وی را «اَفدم» یعنی آخرین نیز مینامیده اند خاندان نجیب و بزرگ «پرثوی» برچیده شد و دولت اشکانی منقرض گردید و شهنشاهی از خانوادهء مشرقی بخانوادهء جنوبی (فارسی) که بدست «ارتخشتر= اردشیر» پسر بابک تأسیس شده بود انتقال یافت، آن دولتی که بعدها خود را وارث بهمن اسفندیار و جانشین کیان شمرد. در این دوره خط و زبان رسمی همان خط و زبان پهلوی است که آن را برای تفکیک از پهلوی قدیم «پهلوی جنوبی» می نامند، خط پهلوی جنوبی نیز از الفبای آرامی گرفته شده است و با خط شمالی تفاوتهائی داشته است که بعد گفته خواهد شد، اما زبان پهلوی جنوبی یکی از شاخه های فرس قدیم محسوب میشود و بواسطهء دخالت اصطلاحات مذهبی و لغات شکسته بستهء اوستائی و اختلافات دیگری که از حیث بعضی لغات و صرف و نحو(30) با پهلوی شمالی داشته است، لهجه ای از لهجه های پهلوی بشمار می آید. امتیاز آشکاری که بین خط پهلوی و خط زبانهای شرقی ایران بوده در مسئلهء «هُزْوارِش» است، که بدست کاتبان سامی وارد رسم الخط پهلوی شد، چنین که لغاتی را بزبان آرامی نوشته و بپارسی میخوانده اند. این رسم در نوشته های تورفان و آثار مانی دیده نمیشود لکن در دو قبالهء ملک اورامان و کتیبه های اشکانی و «درخت آسوریک» موجود است و معلوم میشود که در پهلوی اشکانی نیز موجود بوده است(31). کهنه ترین سندی که از پهلوی جنوبی در دست است سکه های شاهان پرته دار فارس(32) است، بعد سکه های اردشیر پاپکان، دیگر کتیبهء اردشیر پاپکان در نقش رستم بدو لهجهء اشکانی و ساسانی و به یونانی، دیگر کتیبهء شاهپور اول که اخیراً در کاوشهای شهر «شاپور» بدو لهجهء شمالی و جنوبی و بدو خط اشکانی و ساسانی بدست آمده است و غیره. اما کتابهائی که بخط و زبان پهلوی موجود است، هر چند معین نیست که در زمان خود ساسانیان تألیف شده باشد، و بعض آنها علی التحقیق متعلق بدورهء اسلامی است مانند «دین کرت» (اعمال دین، کرده های دین) تألیف موبد آذر فرنبغ معاصر مأمون عباسی و غیره، معذلک ممکن است ترجمه هائی از اوستا از قبیل قسمتهائی از یشتها و قسمتهای دیگر اوستا که بزبان پهلوی است و فصولی از بندهش که از کتب معتبر سنت مزدیسنی است و «درخت آسوریک»(33) و «خسرو کواتان وریذکی» و «ایاتکار زریران»(34) و غیره و در عهد شاهنشاهان تألیف یافته باشد. و نیز قسمت عمدهء داستانهای ملی مانند کارنامک اردشیر و خوتاینامک و «آئین نامک»(35)محتمل است که بدورهء ساسانیان بپیوندد چنانکه گویند خوتاینامک به امر یزدگرد شهریار تدوین گردید. بالجمله هر چند زمان تألیف کتب و رسالات پهلوی غالباً در قرون اسلامی است اما مواد آنها قدیمی است. اینک ما یادگارهائی که از پهلوی جنوبی ساسانی باقی است بترتیب ذکر میکنیم: 1- کتیبه های ساسانی - مهمترین کتیبه های پهلوی ساسانی بقرار ذیل است: کتیبهء اردشیر اول در نقش رستم که به سه زبان پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی و یونانی نوشته شده است. کتیبهء شاپور اول در نقش رجب که به سه زبان مذکور نوشته شده است. کتیبهء شاپور اول در حاجی آباد که به دو زبان پهلوی ساسانی و اشکانی نوشته شده است. کتیبهء شاپور اول که بر روی ستون جلوخان عمارت شهر شاپور فارس به دو زبان ساسانی و اشکانی کنده شده و اخیراً کشف شده است. کتیبهء ساسانی از موبد «کاردیر(36) هرمزد» در نقش رجب و کتیبهء دیگر از همو در بالای نقش برجستهء شاپور در نقش رستم که این کتیبه بسیار ضایع شده است. کتیبهء نرسی در پایکولی (شمال قصر شیرین) که به دو زبان ساسانی و اشکانی نوشته شده است و استاد هرتسفلد آلمانی در (1913 - 1914 م.) آن را خوانده و کتابی در دو جلد ��ر آن باب نوشته است. کتیبهء پهلوی ساسانی در روی نقش وهرام اول در شاپور فارس که از طرف نرسی کنده شده است. کتیبهء کوچک پهلوی ساسانی از شاپور دوم در طاق کوچک طاق وستان کنده شده است. کتیبهء پهلوی ساسانی از شاپور سوم که در سمت چپ کتیبهء شاپور دوم در طاق کوچک طاق وستان کنده است. کتیبه های پهلوی ساسانی تخت جمشید یکی از طرف شاپور پسر هرمز برادر شاپور دوم که مأمور پادشاهی سکستان بوده کنده شده است و دو کتیبهء دیگر در همانجا به امر دو تن از بزرگان کشور بنام شاپور دوم ساخته شده. کتیبه های کوچک دیگر که در دربند به فرمان امرای آنجا نقر شده و تاریخ آنها اواخر عهد ساسانیان است. کتیبهء پهلوی که در قاعدهء کعبهء زردشت در نقش رستم بوسیلهء هیئت حفاری دکتر اشمیت بسال 1315 ه . ش. حفاری و پیدا شده است، ولی متأسفانه دوباره روی آن را گچ مالیده و پوشانیده اند و هنوز قرائت نشده است. کتیبه های متفرقه متعلق ببعد از اسلام نیز بدست آمده است که مهم نیست. 2- کتب و رسالات پهلوی - کتابها و نامه ها و مقالاتیست که بعضی از چند صد صحیفه نیز تجاوز میکند چون «دین کرت» و «بندهشن» و بعضی بصد صحیفه نمیرسد چون «آیاتکار زریران» و بعضی از چند سطر نمیگذرد. مجموع این یادگارها با مواظبت ضبط شده است و بعضی مانند «کاروند» و «آیین نامک» معلوم نیست بچه سبب از میان رفته است، و بعضی چون «هزار داستان» و «خوتای نامک» و «کلیلک و دمنک» و غیره ترجمه اش باقی و اصل فانی شده است.
ما اکنون از آنچه هنوز باقی است صورتی به اختصار نقل میکنیم(37) آنچه از اوستا بزبان پهلوی ترجمه شده است. مجموعاً 141000 کلمه 1- وندیداد «پهلوی» تقریباً 48000 کلمه 2- یسنا «پهلوی» تقریباً 39000 کلمه 3- نیرنگستان «پهلوی»(38) 3200 کلمهء اوستائی و 600 کلمهء پهلوی ترجمهء آن و 22000 کلمهء پهلوی شرح و توضیح و 1800 کلمهء اوستائی. 4- ویشتاسپ یشت پهلوی تقریباً 5200 کلمهء پهلوی. 5- ویسپ رد تقریباً 3300 کلمهء پهلوی. 6- فرهنگ اوییم ایوک 2250 کلمهء پهلوی و 1000 کلمهء اوستائی. 7- اوهرمزدیشت 2000 کلمهء پهلوی. 8- بهرام یشت 2000 (ظ) کلمهء پهلوی. 9- هادخت نسک 1530 کلمهء پهلوی. 10- ائو گمادائچا، این کتاب مخلوطی است از 29 فقرهء اوستائی در 280 کلمه و 1450 کلمه پازند. 11- چیتک اوپستاگ گاسان تقریباً 1100 کلمهء پهلوی و 400 کلمهء اوستائی. 12- اتهش نیایشن تقریباً 1000 کلمهء پهلوی. 13- وچرکرت دینیک(39)، این کتاب مخلوطی است از تفسیر پهلوی و متن دینی، متن دینی دارای 17500 کلمهء پهلوی است و 260 کلمهء اوستائی و ترجمه اش دارای 630 کلمهء اوستائی است که این کلمات به 900 کلمهء پهلوی ترجمه و تفسیر شده است و دو «وچرکرت» است یکی «دینیک وچرکرت»؛ دیگر «وچرکرت دینیک». 14- آفرینگان گاهنبار تقریباً 490 کلمهء پهلوی. 15- هپتان یشت تقریباً 700 کلمهء پهلوی. 16- سروش یش�� هادخت تقریباً 700 کلمهء پهلوی. 17- سی روچک بزرگ تقریباً 650 کلمهء پهلوی. 18- سی روچک کوچک تقریباً 530 کلمهء پهلوی. 19- خورشید نیایشن تقریباً 500 کلمهء پهلوی. 20- آبان نیایشن تقریباً 450 کلمهء پهلوی. 21 - آفرینگان دهمان تقریباً 400 کلمهء پهلوی. 22 - آفرینگان گاثه تقریباً 300 کلمهء پهلوی. 23 - خورشیدیشت تقریباً 400 کلمهء پهلوی. 24 - ماه یشت تقریباً 400 کلمهء پهلوی. 25- قطعه ای از یشت 22 تقریباً 350 کلمهء پهلوی و 60 کلمهء اوستائی. 26- آفرینگان فروردگان نام دیگریست از برای آفرینگان دهمان. 27- ماه نیایش (؟).
کتب دینی و اخلاقی و ادبی قریب 446000 کلمه. 28- دین کرت تقریباً 169000 کلمهء پهلوی. 29- بندهش تقریباً 13000 کلمهء پهلوی. 30- داتستان دینیک تقریباً 28600 کلمهء پهلوی. 31- تفسیر بر وندیداد پهلوی تقریباً 27000 کلمهء پهلوی. 32- روایات پهلوی تقریباً 26000 کلمهء پهلوی. 33- روایات همت(40) اشووهشتان تقریباً 22000 کلمهء پهلوی. 34- دینیک وچرکرت. (رجوع کن بشمارهء 13). 35- منتخبات از زاتسپرم تقریباً 19000 کلمهء پهلوی. 36- شکند گمانیک وچار تقریباً 16700 کلمهء پهلوی. 37- شایست نی شایست تقریباً 13700 کلمهء پهلوی. 38- داتستان مینوک خرت تقریباً 11000 کلمهء پهلوی. 39- نامه های منوچهر تقریباً 9000 کلمهء پهلوی. 40- ارتای وراژنامک تقریباً 8800 کلمهء پهلوی. 41- ستایشن سی روزهء کوچک تقریباً 5260 کلمهء پهلوی. 42- جاماسپ نامک تقریباً 5000 کلمهء پهلوی. 43- بهمن یشت تقریباً 4200 کلمهء پهلوی. 44- ماتیکان یوشت فریان تقریباً 3000 کلمهء پهلوی. 45- پرسشهائی که به آیات اوستا پاسخ داده شده است تقریباً 3000 کلمهء پهلوی. 46- اندرچ اتورپات مارسپندان (چهار یک این رساله از بین رفته است و بنظر «وست» نسخهء کامل آن اگر در دست بود شامل تقریباً 3000 کلمه میشد، وست کتاب خاصیت روزها را که با این رساله همراه است نیز در ذیل همین عنوان یاد کرده است و گوید مجموع آن شامل 300 کلمه است. اندرز مذکور و سی روزهء ضمیمهء آن در متون پهلوی انکلساریا صص 58 تا 71 طبع شده و نگارنده آن را بنثر ترجمه کرده و ببحر متقارب بنظم آورده است که در سال دوم مجلهء مهر بطبع رسیده است). 47- پتیت ایرانیک تقریباً 2200 کلمهء پهلوی. 48- پندنامک وژرک میتر بوختکان تقریباً 1760 کلمهء پهلوی. 49- پتیت اتوپارت مارسپندان تقریباً 1490 کلمهء پهلوی. 50- پندنامک زردشت تقریباً 1430 کلمهء پهلوی. 51-اندرچ ائوشنرداناک تقریباً 1400 کلمهء پهلوی. 52- آفرین شش گاهنبار تقریباً 1370 کلمهء پهلوی. 53- واچکی ایچند اتورپات مارسپندان تقریباً 1270 کلمهء پهلوی. 54- ماتیکان گجستک ابالش تقریباً 1200 کلمهء پهلوی. 55- ماتیکان سی روچ تقریباً 1150 کلمهء پهلوی. 56- پتیت وترتکان تقریباً 1100 کلمهء پهلوی. 57- پتیت خوت تقریباً 1000 کلمهء پهلوی. 58- ماتیکان هپت امهرسپنت تقریباً 1000 کلمهء پهلوی. 59-اندرزهائی بمزدیسنان تق��یباً 980 کلمهء پهلوی. ظاهراً این رساله همان است که بنام «اندرژ داناگان بمزدیسنان» جزو متون پهلوی انکلساریا از صفحهء 51 الی 54 طبع شده و دارای چند واژهء اوستائی است. 60-اندرز دستوران بر بهدینان تقریباً 800 کلمهء پهلوی. 61- خصایص یک مرد شادمان (عدد کلمات این رساله را «وست» معین نکرده است و بنظر میرسد که این رساله همان باشد که جزو متون انکلساریا بنام «اپرخیم و خرت فرخ مرت» یعنی «در خوی و خرد مرد فرخ» از صفحهء 162 تا 167 بطبع رسیده و عدد کلمات آن 920 است بتقریب). 62- ماتیکان ماه فرورتین روچ خورت تقریباً 760 کلمهء پهلوی. 63- آفرین هفت امهرسپنتان (امشاسپنتان) یا آفرین دهمان تقریباً 700 کلمهء پهلوی. 64- پدری پسر خود را تعلیم میدهد تقریباً 600 کلمهء پهلوی. 65- ستایش درون (نان معروف) تقریباً 560 کلمهء پهلوی. 66- آفرین ارتا فروشی تقریباً 530 کلمهء پهلوی. 67- اندرژ داناک مرت تقریباً 530 کلمهء پهلوی. 68- اشیرواد تقریباً 350 - 560 کلمهء پهلوی. 69- آفرین میزد تقریباً 450 کلمهء پهلوی. 70-اندرچ خسروی کواتان تقریباً 380 کلمهء پهلوی. 71- چم درون (نان مقدس) تقریباً 380 کلمهء پهلوی. 72- نماز اوهرمزد تقریباً 340 کلمهء پهلوی. 73- سخنان اتور فرنبغ و بوخت آفریذ دو رساله است و مجموعاً شامل 320 کلمه است(41). 74- نیرنگ بوی داتن تقریباً 230 تا 260 کلمهء پهلوی. 75- نام ستایشنیه تقریباً 260 کلمهء پهلوی. 76- پنج دستور از موبدان و ده پند برای بهدینان تقریباً 250 کلمهء پهلوی. 77- آفرین وژرگان تقریباً 200 کلمهء پهلوی. 78- آفرین گاهنبار چشنیه تقریباً 300 کلمهء پهلوی. 79- اور متن شه ورهرام ورچاوند تقریباً 190 کلمهء پهلوی. 80- داروک خرسندیه تقریباً 120 کلمهء پهلوی. 81- پاسخهای سه مرد دانشمند بشاه تقریباً 90 کلمهء پهلوی. 82- ماتیکان سی یَزَتان تقریباً 80 کلمهء پهلوی. متون غیر دینی پهلوی قریب 41000 کلمه. 83- قانون مدنی پارسیان در عهد ساسانی(42) تقریباً 42000 کلمهء پهلوی. 84- کارنامک ارتخشتر پاپکان تقریباً 5600 کلمهء پهلوی. 85- ادی واتکار زریران تقریباً 3000 کلمهء پهلوی. 86- خسرو کواتان وریذکی تقریباً 1770 کلمهء پهلوی. 87- فرهنگ پهلویک تقریباً 1300 کلمهء پهلوی. 88- ابرادوین نامک نپشتن تقریباً 990 کلمهء پهلوی. 89- شتروهای ایران تقریباً 880 کلمهء پهلوی. 90- وچارشن چترنگ (ماتیکان چترنگ) تقریباً 820 کلمهء پهلوی. 91- درخت آسوریک تقریباً 800 کلمهء پهلوی. 92- ابرستایینی تاریه سور آفرین تقریباً 400 کلمهء پهلوی. 93 - افدیها وسهیگیهای سگستان تقریباً 290 کلمهء پهلوی. سوای این گردآورده ها باز هم قسمتهائی هست که یادآوری نشده از قبیل «اندرچ پیشینکان» در چهار فقره و 280 کلمه که جزو متون پهلوی انکلساریا صفحهء 39 بطبع رسیده است و «چیتاک اندرچ فریود کیشان» که از صفحهء 41 تا 50 متون مزبور بطبع رسیده و مجموع آن 1820 کلمه است و «اند��چ و یه زات فرخ پیروژ» در صفحهء 73 همان کتاب تقریباً 466 کلمه و «ابور پنج خیم هوسروان».
متون غیر دینی پهلوی:
در همان کتاب از صفحهء 129 الی 131 در 260 کلمهء دیگر «اورپتمانی کتک خوتائیه» از صفحهء 141 تا 143 همان کتاب در 459 کلمهء دیگر «واچکی چند هچ وژرک متر» صفحهء 85 و «افسون گزندگان» و قسمت های بی سر و ته دیگر که باز در همان کتاب طبع شده است. و مهمتر از همه «ماتیکان هزارداتستان» یعنی گزارش هزار فتوای قضائی است. کتبی نیز بوده است که در عهد اسلامی از آنها استفاده میشده و بعدها از میان رفته است. مانند «آئین نامک» که محتوی مجموعه ای بوده است از اخلاق و فرهنگ و رسوم و آداب و بازیها و ورزشها و سخنان بزرگان و آئین رزم و بزم و عزا و سور و زناشوئی و غیره و ابن قتیبه و دیگر ادبای عرب بسیاری از فصول این کتاب را نقل کرده اند و در خاتمهء مادیکان چترنگ که بزبان پهلوی باقی است گوید «اصل بازیدن شطرنج این است که نگرش (ملاحظه) توخشش (سعی) در نگاه داشتن و مواظبت ابزار خود بیشتر کنی تا در بردن و زدن ابزار طرف بازی و به امید و طمع زدن ابزار حریف دست بد بازی نکنی، و شمار ابزار خود را بداری چنانکه یکی را بکاراندازی و دیگری را بپرهیز و احتیاط گذاری و نیز همواره باصل بازی توجه کنی و پایان را در نظر داشته باشی، چنانکه در آئین نامه نپشته است. از این قبیل است «خوتای نامک» و «کاروند» که جاحظ در البیان و التبیین از قول شعوبیه از آن هر دو کتاب و فصاحت و بلاغت هر یک تعریف میکند و میگوید:
«و من احب ان یبلغ فی صناعه البلاغه و یعرف الغریب و یتبحر فی اللغه فلیقرأ «کتاب کاروند» و من احتاج الی العقل و الادب و العلم بالمراتب و العبر و المثلات و الالفاظ الکریمه و المعانی الشریفه فلینظر الی «سیرالملوک» (43). دیگر کتاب «دستوران» یکی از کتب قضائی عهد ساسانیان که در آغاز به زبان پهلوی بوده است و اکثر منابع آن با «ماتیکان هزار داتستان» یکی است و فعلاً ترجمهء این کتاب بزبان سریانی موجود است - این نسخه در قرن هشتم میلادی بوسیلهء رئیس نصارای ایران «عیشو بخت» تألیف یا ترجمه شده است اما مترجم عیسوی مزبور قواعد حقوقی ایران را تغییر داده است تا با اوضاع و احوال همکیشان او مناسبتر باشد(44). دیگر کتبی مانند ویس و رامین و کتابی در منطق که ترجمهء عربی آن باقی است و «کتاب السکیین» که مسعودی نقل می کند، و اصل پهلوی «شکند گمانیک وچار» و آنچه بعدها در جای خود اشاره خواهد شد.
آثار دیگر سوای سکه ها که از حیث لغات مخصوص و رمز شهرهائی که سکه در آنها زده میشده است، و شکل تاجها که هر یک علامت مخصوص و دارای ویژگیهای تاریخی و اشارات مخصوص است، مهره ها است که از آن عهد بدست آمده و می آید و بر این مهره ها کلماتی غیر از نام های خاص بعنوان شگون و میمنت نقش میشده و صورت حیوان یا علاماتی دیگر نیز بر آن منقوش میگردیده است. در ضمن این مهره ها نام چند موبد و چندین لقب نیز دیده شده است.(45)(سبک شناسی بهار ج 1 صص38 - 51). کریستنسن آرد: پهلوی از زبانهای متوسط ایران و بر دو قسم است: پهلوی ساسانی که در جنوب غربی ایران (پارس) متداول و زبان رسمی ساسانیان بشمار میرفته است، دیگر زبانی که در برخی کتیبه های پادشاهان ساسانی در کنار خطوط پهلوی سابق الذکر منقور است و در آغاز دانشمندان آن را لغت کلدانی پهلوی می نامیدند که چندان اسم مناسبی نبود. آندرآس(46) این لغت اخیر را پهلوی اشکانی که زبان رسمی دربار پارت بوده است تشخیص داد. این هر دو زبان را با خطی که مشتق از الفبای آرامی است می نوشته اند با قدری تفاوت در اشکال حروف. آثار دینی زردشتیان عهد ساسانی را بلغت پهلوی ساسانی می نوشته اند، لکن آنچه امروز باقی است استنساخی است که بعد از انقراض ساسانیان کرده اند و غلط و اشتباه بسیار در آن راه دارد. از این جهت در قرائت آثار قدیم خوانندگان دچار خطا و تردید شده اند. بعلاوه بسیاری از کلمات حتی از معانی معمول و متداول را با ایدئوگرام های آرامی می نوشته اند، یعنی بجای بعضی کلمات در کتابت لغات آرامی می نشاندند ولی در خواندن فارسی آن را بزبان میرانده اند، فقط بدنبال بعضی از ایدئوگرامها بخصوص در افعال، مزید مؤخر ایرانی اضافه میکردند. در ترکستان چین ناحیهء تورفان قطعات بسیار از آثار دینی مانویان بدست آمد، که بخط سریانی موسوم به استرانگلو(47)بدون ایدئوگرام و هزوارش، نوشته شده و همهء کلمات آن بصورت ایرانی خالص است. آندرآس(48) فوراً متوجه شد که هر دو زبان پهلوی سابق الذکر درین قطعات هست. اما مولر(49) که اول کسی است که ایرانی بودن این متون را ثابت و نخستین تلخیص آنها را منتشر کرد و نیز زالمان (50) که تلخیصات مولر را مجدداً بخط عبری طبع نموده و فهرست لغاتی بر آن افزوده، دو زبان سابق الذکر را درست تشخیص نداده اند. اختلاف اصلی این دو زبان پهلوی را آندرآس(51) معلوم کرده و بعد تدسکو(52)آن را با شرح و تفصیل بیشتری تأیید کرده است. زبان اشکانیان متعلق بلغت ایران مرکزی است که فعلاً لهجه های ایالات ساحلی بحر خزر و سمنان و لحن های نواحی کاشان و اصفهان و لهجهء گورانی و غیره از آن حکایت میکند. این دو زبان را که معمولاً بنام لهجهء شمالی یا شمال غربی و لهجهء جنوب غربی میخوانند، امروز کاملاً مورد دقت قرار داده و از رموز صرف و نحوی و صوتی آنها آگاهی حاصل کرده اند. این اطلاع دقیق دانشمندان را موفق کرده است که مقدار تأثیر زبان اشکانی را در پهلوی ساسانی معلوم کنند و معلوم است که تأثیر زبان نشانهء نفوذ تمدن اشکانی در تمدن ساسانی است. لغات بسیار که مربوط بمفاهیم دینی و سیاسی و اجتماعی است یا اسم اسلحه و وسایل ارتباط و اصطلاحات پزشکی و عبارات عادی حتی بعضی افعال متداول که در زبان ساسانیان و فارسی کنونی هم رواج دارد، صورت اشکانی خود را حفظ کرده اند. بسی از مستثنیاتی که در فونتیک فارسی هست و خلاف قاعده شمرده میشود، نتیجهء نفوذ کلمات شمالی در لغت زبان جنوب غربی است که بعد از طلوع ساسانیان زبان رسمی کشور گردید. (ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ترجمهء یاسمی چ2 مقدمه صص62 - 63). و نیز در ذکر منابع تاریخی سیاسی و مدنی عهد ساسانیان آرد: 1- مآخذ ایرانی معاصر ساسانیان - ادبیات پهلوی نخست باید دانست که مقداری کتیبه موجود است که بعضی از آنها را کاملاً نمیتوان خواند و بطور دقت نمیتوان بر اجزاء آنها اطلاع حاصل کرد. مفصلترین کتیبه های عهد ساسانی یکی نقوش پایکولی واقع در کردستان، شمال قصر شیرین و دیگری کتیبه ای است که در نقش رستم بر دیوار شرقی بنای مشهور به «کعبهء زرتشت» منقور است. کتیبهء اول را که به دو زبان رسمی آن عهد یعنی پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی نوشته شده، در روی چهار ضلع یک برج مربعی رسم کرده اند. پیکر برجستهء نرسی پادشاه ساسانی در هر چهار طرف برج مرتسم بوده، اما برج خراب شده و جز قاعدهء آن بر جای نیست. بیشتر سنگهایی که دارای خطوط بوده از بین رفته و باقیماندهء آنها در اراضی اطراف پراکنده گشته است. ترجمهء بسیار ناقص از بعض قطعات این کتیبه در سال 1868 م. بوسیلهء توماس در مجلهء انجمن پادشاهی آسیایی انتشار یافت و مآخذ آن رونویسی بود که سابقاً راولنسن نموده بود. بعد از آنکه آندرآس توجه فضلا را به کتیبهء پایکولی جلب کرد، هرتسفلد در 1911 م. به دیدار آن شتافت و در 1913 م. مجدداً به آن نواحی مسافرت کرد و عکسها و قالب گیریهایی از قطعات موجود سنگ برداشت. در 1914 م. مقدمهء شرحی از مندرجات این کتیبه را در یادداشتهای آکادمی برلن منتشر کرد و در 1924 م. صورت اصلی نقوش پایکولی را با کتیبه های دیگر در دو مجلد بزرگ طبع نمود(53) و ترجمهء انگلیسی و شرح و توضیح کاملی با فهرستی جامع از لغات مندرجه بر آن افزود. جلد دوم این کتاب مخصوص عکسهای احجار مذکور است. مؤلف کوشیده است که در اجزاء پراکندهء این کتیبه نظمی بدهد و به این ترتیب حتی الامکان صورت اصلی آن را تجدید کند. این کتاب حاوی اطلاعات بسیار سودمند است و انتشار این کتیبه با وجود شکستگی و پراکندگی موجب افزایش اطلاع ما نسبت بدو زبان پهلوی سابق الذکر شده است. کتیبهء «کعبهء زردشت» که بزبان پهلوی ساسانی است، در سال 1936 م. توسط هیئت علمی انستیتوی شرقی شیکاگو به سرپرستی اریش اشمیت(54) کشف و توسط اشپرلینگ(55) در مجلهء آمریکائی زبان و ادبیات سامی(56) به سال 1937 م. منتشر شده است. تصویری از آن در طی مقالهء دیگری از همین نویسنده در مجلهء انجمن شرقی آلمان، ج 91 ص 256 و بعد، دیده می شود. اشپرلینگ این کتیبه را از نرسه دانسته است ولی من بدلایلی که در گزارش تقدیمی خود به بیستمین کنگرهء مستشرقین (منعقده در سال 1938 م.) بروکسل ذکر کرده ام، معتقد بودم که بانی این کتیبه شاپور اول است. این گزارش قرار بود به صورت مقاله ای در یادگارنامه ویلیمس جکسون در بمبئی طبع شود، ولی متأسفانه انتشار این کتاب بتعویق افتاد. بعد از آن آقای هنینگ(57)در بولتن شرقی، ج 9 صص849 - 823 با دلایل قطعی همین مطلب را ثابت کرد. در این کتیبه پس از ذکر عده ای از شهرهای سوریه، جنگهای شاپور اول با روم و اسارت والریانوس قیصر روم بیان شده است. این قسمت متأسفانه از گذشت زمان آسیب فراوان دیده ولی آقای هنینگ آن را با کمال دقت مورد مطالعه قرار داده است. در آخر کتیبه که بهتر محفوظ مانده و هنینگ به نقل بخشی از آن در مقالهء فوق الذکر پرداخته است، شاپور اول به ذکر آتشگاههایی که برای خود و اعضای خاندان سلطنت و عده ای از بزرگان دولت تأسیس کرده است می پردازد.
صورت کتیبه های ساسانی: کتیبهء اردشیر اول در نقش رستم که به سه زبان نوشته شده است (پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی و یونانی) و حکایت میکند که دو تصویر نقش برجسته، یکی پادشاه اردشیر و دیگری خداوند اهورمزداست. (هرتسفلد، پایکولی، ج 1، ص 84 و مابعد). کتیبهء شاپور اول در نقش رجب که به سه زبان مذکور نوشته شده است و نشان می دهد که نقش متعلق به شاپور پسر اردشیر است (هرتسفلد پایکولی، ج 1 ص86 ج 2 تصویر 209). کتیبهء شاپور اول در حاجی آباد که به دو زبان پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی نوشته شده و حکایت تیر انداختن پادشاه است، متن این کتیبه در آخر کتاب بندهشن چاپ وسترگارد(58) انتشار یافته، همچنین عین کتیبه و آخرین ترجمهء آن در کتاب پایکولی (ج 1 صص87 - 89) مسطور است. کتیبهء بنای شاپور اول در شهر شاپور به دو زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی. (رجوع کنید به گیرشمن(59)، مجلهء صنایع آسیایی(60)، دورهء دهم صص123 - 129 و همچنین مقالات اولاف هانزن(61) در مجلهء انجمن شرقی آلمان، دورهء 92، 1938 ص441 و بعد). کتیبهء پهلوی ساسانی از شاپور اول در کعبهء زردشت نقش رستم، برای توضیح بیشتر رجوع شود به مقالهء اشپرلینگ(62) در مجلهء آمریکائی زبان و ادبیات سامی(63) دورهء 53، شمارهء 2، صص 126 - 144 و نیز مقالهء دیگر همین نویسنده در مجلهء انجمن شرقی آلمان دورهء 91 صص 582 - 625 و مقالهء هنینگ در بولتن شرقی، دورهء 9 ص823. کتیبهء پهلوی ساسانی از موبد کرتیر هرمزد در نقش رجب. صاحب کتیبه شرحی از پارسایی خود و خدماتی که به کشور ایران در عهد شاپور اول و هرمزد اول و وهرام اول و وهرام دوم نموده بیان کرده است. (هرتسفلد، پایکولی ج 1 صص92 - 89) کتیبهء دیگری از همین شخص در بالای نقش برجستهء شاپور اول ��ر نقش رستم کنده شده، ولی بسیار تباه گردیده است (هرتسفلد، پایکولی، صص92 - 93) (مقایسه شود با تاریخ باستان صص100 - 101). کتیبهء نرسی در پایکولی، که بدو زبان پهلوی نوشته شده و شرح جنگ این پادشاه با وهرام سوم است و تفصیل اطاعت بزرگان را نسبت به شاهنشاه بیان می کند. (هرتسفلد پایکولی ج 1 صص94 - 119). کتیبهء پهلوی ساسانی که در روی نقش وهرام اول در شاپور فارس کنده شده و حاکی از اسامی و القاب شاه نرسی و پدر و جد اوست. (هرتسفلد، پایکولی ج 1 ص 121). (مقایسه شود با ص173 همانجا). کتیبهء پهلوی ساسانی که به امر شاپور دوم در غار کوچک طاق بستان در کنار نقش دو شاپور ساخته شده و حاکی از اسامی و القاب شاپور دوم و پدر و جد اوست. (هرتسفلد، پایکولی ج 1 ص123). کتیبهء پهلوی ساسانی شاپور دوم که در سمت چپ کتیبهء فوق واقع شده و حاوی نام و القاب شاپور سوم و پدر و جد اوست (هرتسفلد، پایکولی ج 1 ص122). کتیبهء پهلوی ساسانی تخت جمشید که در سال دوم سلطنت شاپور دوم نقر شده است. (هرتسفلد، پایکولی ج 1 ص121). کتیبهء دیگر به خط پهلوی ساسانی در تخت جمشید که به امر دو تن از بزرگان کشور بنام شاپور دوم ساخته شده است. (هرتسفلد، پایکولی ج 1 ص122). کتیبه های متعدد کوچکی که در دربند به فرمان امراء آنجا ساخته شده و تاریخ آنها قرون اخیر عهد ساسانیان است. (نیبرگ، سالنامهء انجمن علمی آذربایجان، بادکوبه 1929 م.) (به زبان روسی). کتیبه هایی که در کنیسهء جهودان شهر دورا نقش شده است. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پالیارو، کتیبه های پهلوی کنسیهء دورا (کاوشهای دورا،مرحلهء ششم، نشریات دانشگاه ییل 1936 م.)(64). پاپیروس های پهلوی: پاپیروس های پهلوی در مجموعهء پاپیروس موزه های دولتی برلن ناشر اولاف هانزن (از نشریات آکادمی پروس 1937)(65). خطوط مهرهای ساسانی اسامی و القاب عدهء کثیری را نشان میدهد و مشتمل بر عبارات مختصر و بی تغییر است(66).
سکه های پهلوی: سکه های پهلوی ساسانی برای تاریخ این عهد بسیار مهم است. از آنجا که سلاطین ساسانی هریک تاج مخصوصی داشته اند میتوانیم از روی این سکه ها در حجاریهایی که دارای خط نیستند، پادشاهان را بشناسیم. ظاهراً مسکوکات عهد ساسانی دو قسم بوده است یکی طلا و دیگری نقره، ولی میان قیمت طلا و نقره نسبت ثابتی موجود نبوده است. مسکوکات طلا (دینار) بندرت بدست میافتد. پادشاهان نخستین این سلسله گویا سکهء طلایی داشته اند، که از حیث وزن، با سکهء امپراطوران روم در آن عصر که اوری(67) نام داشته مساوی بوده است. بعلاوه فعلاً پولهای طلائی از آن عهد در دست است که از حیث بزرگی با هم اختلاف دارند. درهم نقره را همیشه تقریباً به یک وزن ضرب میکرده اند و آن وزن هم مأخوذ از درهمهای فینیقی است که آخرین پادشاهان اشکانی بتقلید آن سکه زده اند. سنگینی این درهم ها بین 65/3 و 94/3 گرم است. بطور کلی قیمت درهم ساسانی معادل 79/0 فرانک طلا بوده است. این دراهم برخلاف درهم های اشکانی پهن و نازک است. ستیر (ستاتر) ارزش چهار درهم داشته است. سکه های کوچک نقره هم ضرب می کرده اند از این قرار: دیوبول (68) (معادل نیم درهم) و اوبول یا دانگ (معادل یک ششم درهم) و «همیوبول» (معادل یک دوازدهم درهم). مقداری سکهء مخلوط مس و قلع و سرب از عهد اردشیر اول و شاپور دوم باقی است. انواع سکه های مس، که قیمت مختلف داشته و گویا اساس آنها مأخذ نقره بوده در دست است. کوچکترین پولی که اسم آن بما رسیده پشیز است. امراء و فرمانفرمایان شرق، ملقب به کوشان شاه، سکه هایی بتقلید مسکوکات شاهنشاهی ضرب کرده و صورت و نام و لقب خود را بر آن نگاشته اند(69). در یک طرف درهم های ساسانی تمثال شاهنشاه و در طرف دیگر نقش آتشدان دیده میشود. بخط پهلوی نام و لقب شاهنشاه را در یک طرف نگاشته اند و غالباً در طرف دیگر هم باز اسم شاهنشاه تکرار میشود. گذشته ازین هر سکه دارای علامت و نشانی خاص است، که گاهی از حروف و گاهی از نقوش مختلف ترکیب گردیده است، گاهی هم سال سلطنت پادشاه را در آن قید کرده اند. (ترجمهء ایران در زمان ساسانیان چ2 صص68 تا 73).
ط پهلوی.
[پَ لَ] (اِخ) (قوم...) پارت. مردم سرزمین پارت. (پرثوه) و یسمی هذا الصقع [صقع الجبل] بلاد البهلویین و هی همدان و ماسبذان و مهرجان قذف و هی الصیمره و قم و ماه البصره و ماه الکوفه و قرماسین و ماینسب الی الجیل و لیس منه الری و اصبهان و قومس و طبرستان و جرجان و سجستان و کرمان و قزوین و الدیلم. (کتاب البلدان ابن الفقیه).
(1) - ن ل: اگر پهلوانی (و در این صورت اینجا شاهد نیست).
(2) - الفبای آرامی از الفبای فینیقی مأخوذ است. رجوع بفرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 صص150 - 161 و برهان قاطع چ معین «آرامی» شود.
(3) - پارتی.
(4) - پارسیک.
(5) - سبک شناسی ج 1 ص70 - 74 و 86 .
(6) - Parthava.
(7) - Kartir.
(8) - Paikuli.
(9) - Rawlinson.
(10) - Hertzfeld.
(11) - Silvesrtre de Sacy.
(12) - uzvartan.
(13) - azanti. (14) - در اینجا مراد فارسی است.
(15) - در متن «هستم».
(16) - در متن «هستم».
(17) - در متن «هستم».
(18) - صحیح کلمه (بسریا ) می باشد.
(19) - محقق دانشمند سهراسب جمشید جی بلسارا در این باره این عقیده دارند که در آمدن عنصر سامی در پهلوی برای آن بود که زبان مزبور اقوام غیر ایرانی یا سامی را که در آن عصر در تحت سیادت ایران زندگانی میکردند به آسانی دریافته شود - در نظر محقق مشارالیه در شهرها و دیگر جاهای بزرگ که مردم سامی و ایرانی در آنجا با هم می آمیختند کلمات سامی را چنانکه نوشته بودند تلفظ میکرده اند ولی در جاهای دیگر به جای الفاظ سامی در خواندن الفاظ معادل ایرانی به کار می برده اند.
(20) - این قول بر اساسی نیست.
(21) - این قول نیز بر اساسی نیست.
(22) - اتفاقاً در همان جای دو عدد پوست آهوی دیگر که قبالهء زمینی است بخط یونانی بتاریخ 150 ق.م. بدست آمده و از این رو میتوان
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر