«لغت نامه دهخدا»
[پَ کَ دَ] (مص مرکب)مسطح کردن. هموار کردن. ||مجازاً زیر و زبر کردن، دگرگون کردن. قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم.فردوسی. ط - پهنا کردن از بالای چیزی یا کسی؛ جدا کردن به قطعات آن را در طول: زمین را ز خون رنگ دیبا کنم ز بالای بدخواه پهنا کنم.فردوسی. ط پهنالیلی. [پَ لَ لی] (اِخ) دهی از دهستان چرام بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری چرام، مرکز دهستان و 34 هزارگزی شمال خاوری راه شوسهء آرو به بهبهان. کوهستانی، سردسیر. دارای 60 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و ذرت و تنباکو و پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی جاجیم و جوال و گلیم بافی و راه مالرو است و ساکنین از طایفهء چرام هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).