«لغت نامه دهخدا»
[پَ گَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)پهن گردیده. پخت شده. پخچ شده: سری بی تن و پهن گشته بگرز تنی بی سر افکنده بر خاک برز(1).ابوشکور. (1) - ن ل: نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز.