پیاده فروکردن

«لغت نامه دهخدا»

[دَ / دِ فُ کَ دَ] (مص مرکب) پیاده گماشتن. (آنندراج):
آنجا که یک پیاده فروکرد عزم تو
ملکی توان گرفت به نیروی یک سوار.
انوری.
ط پیاده کردن.
[دَ / دِ کَ دَ] (مص مرکب)(1)فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال. (منتهی الارب). پیاده گردانیدن. از مرکب بزیر آوردن. پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیلهء نقلیهء دیگر:
پیاده کند ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار.فردوسی.
ط - پیاده را فرزین کردن؛ او را به آخر صفحهء شطرنج رسانیدن و بجای آن مهرهء سواری گرفتن.
- سوارها را پیاده کردن (تعبیر مثلی)؛ سخت سلیطه بودن (زن)؛ شاهرا از اسپ پیاده میکند؛ سخت سلیطه و بی شرم است.
||معزول کردن. از کار دور داشتن. برکنار کردن کسی را از شغلی. منعزل ساختن: او را از آن عمل پیاده کردیم، عزل کردیم. ||جواهر برنشانده را از جای بیرون کردن. بیرون کردن گوهر از نگین. برداشتن نگین انگشتری از نگین دان. نگین از انگشتری باز کردن. از نگین دان بیرون کردن احجار کریمه. فص. (از منتهی الارب). ||جدا کردن اجزاء بهم پیوستهء ماشین یا دستگاه یا چرخ یا کارخانه یا توپ و امثال آن برای اصلاح و تعمیر یا نشان دادن اجزاء مرکبه و تعلیم کردن. انفصال قطعات. باز کردن اجزاء بهم پیوستهء آن. مقابل سوار کردن. ||در اصطلاح معماران و بنایان صورت خارجی دادن یعنی ساختن و بنا کردن نقشه ای را که مهندس و معمار بر کاغذ رسم کرده است. طرحی را که بر کاغذ است در خارج ساختن.
(1) - Descendre.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر