پی افشردن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ / پِ اَ شُ دَ] (مص مرکب) پایداری کردن. پافشاری کردن. پای فشردن. استقامت ورزیدن. استوار ماندن :
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بیاراست لشکر بیفشرد پی.فردوسی.
در ستمکارگی پی افشردند
میگرفتند و خانه میبردند.نظامی.
دگرباره از بخت امیدوار
پی افشرد بر جای خویش استوار.نظامی.
سکندر دران داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت.نظامی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر