پیخشت

«لغت نامه دهخدا»

[پَ / پِ خُ] (ص مرکب) از بن کنده بود بیکبارگی. (لغت فرس اسدی). چوب و چیزی که بیکبار از بیخ برکنده باشد :
چندان گرداندش که از پی دانگی
با پدر و مادر و نبیره زند مشت
اُفّ ز چونین حقیر بی هنر و عقل
جان ز تن آن(1) خسیس بادا پیخشت.
غیاثی (از اسدی).
رجوع به پیخست شود. و ظاهراً مصحف پیخست است.
(1) - ن ل: جان و دل این. این بیت شاهد لغت «پیخست» هم آمده است.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر