«لغت نامه دهخدا»
[پَ / پِ ] (حامص) حالت و چگونگی پیدا.(1) ظهور. مقابل نهان. وضوح. روشنی. استبانت. ابانت. آشکاری. ذیوع. شهود. هویدائی. مقابل پنهانی : زش ازو پاسخ دهم اندر نهان زش به پیدائی میان مردمان.رودکی. بوقتی کز شرف گویند با خورشید همتائی دل سلطان نگهداری بپنهانی و پیدائی. فرخی. چون بند کرد در تن پیدائی این جان کارجوی نه پیدا را.ناصرخسرو. جان ز پیدائی و نزدیکیست گم چون شکم پرآب و لب خشکی چو خم. مولوی. شرع؛ پیدائی و راه دین. || بداهت. (1) - Evidence.