«لغت نامه دهخدا»
[پَ / پِ] (ص) پیدا. ظاهر. (برهان) (جهانگیری) : من یقینم که درین پنجه سال ایچ کسی درخور نامهء او نامه بکس نفرستاد بر بساط ملک شرق ازو فاضل تر کس بننشست و کسی کرد نتاند پیداد.(1) فرخی. اما گمان نمیکنم درست باشد. (1) - ن ل: نداند...؛ نتاند بیداد.