پی داشتن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ / پِ تَ] (مص مرکب)قوت و چسبندگی داشتن. کشش داشتن. صاحب ریع بودن. || دنباله داشتن. || دارای عصب بودن.
- پی کسی داشتن؛ متابع او بودن. هوای او داشتن. براستای وی رفتن. بدنبال او رفتن :
تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم
چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم.
خاقانی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر