«لغت نامه دهخدا»
[پَ / پِ تَ] (مص مرکب)قوت و چسبندگی داشتن. کشش داشتن. صاحب ریع بودن. || دنباله داشتن. || دارای عصب بودن. - پی کسی داشتن؛ متابع او بودن. هوای او داشتن. براستای وی رفتن. بدنبال او رفتن : تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم. خاقانی.