پیراگندن

«لغت نامه دهخدا»

[گَ دَ] (مص) متفرق ساختن. پریشان کردن. افشانیدن. (برهان). پراگندن. پراگنده ساختن :
دلم ز گردش ایام ریش بود فلک
نمک نگر که چگونه بر آن بپیراگند.
خلاق المعانی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر