پیش آوریدن

«لغت نامه دهخدا»

[وَ دَ] (مص مرکب) پیش آوردن. برابر آوردن. نزدیک آوردن. به حضور آوردن :
یک آهوست خوان را که ناریش پیش
چو پیش آوریدی صد آهوش بیش.
ابوشکور.
یکی شاره سربند پیش آورید
شده تار و پود اندرو ناپدید.فردوسی.
رجوع به پیش آوردن شود. || اظهار کردن :
نبایستی تو گفتاری شنیدن
چو بشنیدی به پیشم آوریدن.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر