پیش جنگ

«لغت نامه دهخدا»

[جَ] (ص مرکب) آنکه پیش از دیگران با حریف جنگ کند و منتظر امداد و اعانت نباشد. (آنندراج). آنکه در جنگ پیشی کند. آنکه در رزم پیشی گیرد و تقدم جوید. سابق در حرب بر دیگران :
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ.
فردوسی.
در آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد برو بود تاوان.فرخی.
باری بس است طاقت ما را، ترا که گفت
سر خیل فتنه کن مژهء پیش جنگ را.
سالک قزوینی (از آنندراج).
|| آن حصه از لشکر که در مقدمهء لشکری بزرگ است سواران پیش جنگ، که در صف پیشین نبرد واقعند.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر