«لغت نامه دهخدا»
[رَ / رِ] (نف مرکب) آنکه از همگان زودتر رسد. زودرس. آنکه جلوتر از دیگران درآید. آنکه قبل از همه واصل گردد : بمنزل رسد از همه پیشتر بود عزت پیشرس بیشتر.هاتفی. || جوان. || (میوهء...)(1)؛ که زودتر از دیگران پخته گردد. میوه ای که پیش از دیگر میوه های موسم خود پخته گردد. (غیاث). که جلوتر از دیگران از کالی و ناپختگی برآید. زودرس. سرده. میوه و بری که قبل از نوع خود پزد و رسد و بدست آید. روچه. میوه و گل که در نوع خود پیش از همه برسد. (آنندراج). نوبر. میوهء تازه. مقابل دیررس : سخن بوسه که جنگست گل پیشرسش بچه امید من غنچه دهان عرض کنم.صائب. همطالع بیدیم درین باغ که باشد سر پیش فکندن ثمر پیشرس ما.صائب. بمیدان رسید از هزارش یکی بود باغ را پیشرس اندکی.هاتفی. من بفرمان گلستان خیالی که بود خار خشک سر دیوار گل پیشرسم. غیاثای حلوائی (از آنندراج). سر جوش حیا گلبن باغ هوس ماست سر پیش فکندن ثمر پیشرس ماست. محسن تأثیر (از آنندراج). . (فرانسوی) (1) - Precoce. Premature