«لغت نامه دهخدا»
[رَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)مسبوق. مقدم. سلیف. سالف. || بجانب پیش روان شده. گذشته. || ترقی کرده. || تجاوزکرده. از حد طبیعی درگذشته و بمجاور درآمده.