پیش گیری کردن

«لغت نامه دهخدا»

[کَ دَ] (مص مرکب)(1) دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را. || جلو بستن. پیش بندی کردن، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی.
.
(فرانسوی)
(1) - Prevenir
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر