«لغت نامه دهخدا»
[کَ دَ] (مص مرکب)(1) دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را. || جلو بستن. پیش بندی کردن، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی. . (فرانسوی) (1) - Prevenir