پیشوائی

«لغت نامه دهخدا»

[شْ] (حامص مرکب) عمل پیشوا. امامت. قیادت : پس در روزگار پادشاهان این خاندان... برانم از پیشوائیها و قضاها و شغلها که وی را (بوصادق تبانی را)فرمودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 194).
چو کرده پیشوائی انبیا را
گرفته پیش راه کبریا را.نظامی.
چنان رفت رخصت به رای درست
کارسطو کند پیشوائی نخست.
نظامی.
حاکم ترشروی شهر پیشوائی را نشاید. (مجالس سعدی).
- پیشوائی فرستادگان؛ پیشواز رفتن. پذیره شدن. (مجموعهء مترادفات ص84).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر