پیشی گرفتن

«لغت نامه دهخدا»

[گِ رِ تَ] (مص مرکب)(1)سبق. (دهار). بدار سبقت جستن. مبادرت کردن. جلو افتادن. پیش افتادن. سبقت کردن. بوص. تقدم جستن. انبیاص. مرص. اشتاء. مُشاءاه. بذاذه و بذوذه. سباق. تبادر. پیشی جستن. مقدم برهمه آمدن. اعجال. مُغاوله. (منتهی الارب) : اسکندر باز ایستاد تا ایشان پیشی گرفتند و بنزدیک ارسطاطالیس رسیدند. (اسکندرنامه نسخهء سعید نفیسی).
تک از باد صبا پیشی گرفته
بجنبش با فلک خویشی گرفته.نظامی.
شتر پیشی گرفت از من به رفتار
که بر من بیش ازو بار گرانست.سعدی.
صبا سرعتی رعد بانگ ادهمی
که بر برق پیشی گرفتی همی.سعدی.
مردمان بصره سبقت و پیشی گرفتند براهل کوفه. (ترجمهء تاریخ قم ص301). || تفوق پیدا کردن. ممازقه؛ پیشی گرفتن در دویدن. ملاهسه؛ پیشی گرفتن و انبوهی کردن بر آن. سباق و مسابقه؛ با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن. تسابق؛ استباق؛ بر یکدیگر پیشی گرفتن. اغتماط؛ بعمد پیشی گرفتن. در دویدن. بایص؛ پیشی گیرنده. عزهل، عزهول؛ پیشی گیرندهء شتاب رو. سرعان الناس؛ پیشی گیرندگان. ملوس؛ پیشی گیرنده به هر راه که باشد. متمرد؛ پیشی گیرنده. فارط؛ پیشی گیرنده. مسالفه؛ پیشی گرفتن شتر. (منتهی الارب).
.
(فرانسوی)
(1) - Devancer quelqu'un
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر