«لغت نامه دهخدا»
[کَ دَ] (مص مرکب)(1) تیره کردن. تار کردن: اغطاش؛ تاریک کردن شب را. (منتهی الارب) : گفت اگر در کمند من افتی پیش چشمت جهان کنم تاریک.سعدی. رجوع به تاری کردن شود. . (فرانسوی) (1) - Obscurcir