«لغت نامه دهخدا»
[زِ] (اِمص) قطره زدن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). ||تاختن و تک و پوی کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). دویدن. (غیاث اللغات). اسم مصدر تازیدن است. (فرهنگ نظام). محمد معین در حاشیهء برهان آرد: پهلوی «تاچشن»(1) از تاز+ ش (اسم مصدر) : کُه اندام و مَه تازش و چرخ گرد زمین کوب و دریابر و ره نورد. اسدی (از فرهنگ نظام). ببازی ز تازش نَاِستاد باز شد آن گوی چون مهره، او مهره باز.اسدی. دمان شد سنان بر همه کرد راست خروشید کاین گرد و تازش چراست.اسدی. از این تازش آگه نبد پهلوان چو شد آگه آشفته شد بر گوان.اسدی. بیک تازش، از باد تک درگذاشت دو گوشش گرفت و معلق بداشت.اسدی. تراست اکنون بر کوه پیچش تِنّین چنانکه بودت در بحر تازش تمساح. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص78). تازش او بحرص چون صرصر گردش او بطبع چون دردور. مسعودسعد (ایضاً ص267). (1) - tacishn.