«لغت نامه دهخدا»
[زَ / زِ تَ] (مص مرکب) نو کردن. تجدید کردن : طالب آیین ترنم تازه ساخت چون نسازد، عندلیب آمل است. کلیم (از آنندراج). و بر این قیاس است تازه ساختن داغ، یعنی تجدید کردن سوگ و غم. رجوع به مجموعهء مترادفات ص 87 شود. ||تازه ساختن بنا، عمارت و غیره؛ آن را به نوی ساختن.