تازیان

«لغت نامه دهخدا»

(نف، ق) تاخته تاخته و دوان دوان. (برهان) (ناظم الاطباء). تاخته و دوان دوان و شتابان. (آنندراج) (انجمن آرا). شتابان. (غیاث اللغات). دوان دوان و تازان. (فرهنگ نظام). تاخت کنان. (ناظم الاطباء). تازنده ای دونده. (آنندراج) :
تازیان و دوان همی آمد
همچو اندر فسیله ابر بهار(1).رودکی.
روز جستن تازیان همچون(2) نوند
روز دن(3) چون شصت ساله سودمند(4).
رودکی.
تکاپوی مردم بسود و زیان
به تاب و به دو(5) هرسوئی تازیان.ابوشکور.
به پیش افکند تازیان اسب خویش
بخاک افکند هرکه آیدْش پیش.دقیقی.
بیامد هم آنگه خجسته سروش
بخوشّی یکی راز گفتش بگوش
که این بسته را تا دماوند کوه
همی بر چنین تازیان بی گروه.فردوسی.
بشد تازیان تا بدان جایگاه
کجا بیژن گیو گم کرده راه.فردوسی.
به یاری بیامد برش تازیان
خروشان و جوشان و نعره زنان.فردوسی.
بشد تازیان تا سر پل دمان
به زه برنهاده دو زاغ کمان.فردوسی.
زن مرد گوهرفروش آن زمان
بیامد بنزدیک او تازیان.فردوسی.
چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم
از ایدر برو تازیان تا به روم.فردوسی.
وزان سو که بگریخت افراسیاب
همی تازیان تا بدان روی آب.فردوسی.
لب از چارهء خویش در خندخند
چنین تازیان تا بکوه سپند.فردوسی.
بیاید همی تازیان مادرم
نخواهد کزین بوم و بر بگذرم.فردوسی.
بدو گفت خیره منه سر بخواب
برو تازیان نزد افراسیاب.فردوسی.
ز کوه اندر آوردمش تازیان
خروشان و نوحه کنان چون زنان.فردوسی.
بشد تازیان با تنی چند شاه
همی بود لشکر به نخجیرگاه.فردوسی.
از ایدر برو تازیان تا به بلخ
که از بلخ شد روز ما تار و تلخ.فردوسی.
بشد تازیان تا بشهری رسید
که آن را میان و کرانه ندید.فردوسی.
شود تازیان تا بمرز ختن
نداند که ترکان شوند انجمن.فردوسی.
بدو گفت رستم که ای نامدار
برو تازیان تا لب رودبار.فردوسی.
تازیان اندرآمدند ز کوه
رنگ چون ریگ بی کرانه و مر.فرخی.
زان سپس کان سال سلطان جنگ را
تازیان آمد به بلخ از مولتان.فرخی.
هنوز از پی اش تازیان میدوید
که جو خورده بود از کف مرد و خوید.
(بوستان).
||متحرک. جنبان :
دریای ظلمت را مکان، برجای و دایم تازیان.
ناصرخسرو.
ای بشب تار تازیان بچپ و راست
برزنی آخر سر عزیز بدیوار.ناصرخسرو.
||قصدکنان. (برهان) (شرفنامهء منیری). ||(اِ) جمع تازی(6) که عربان باشند. (برهان). عربان و عربی زبانان. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام). رجوع به تازی شود.
(1) - ن ل: فسیله گاه نهاز (شاید اسب نهاز) و یا همچو اندر مسیله ابر بهار (دهخدا).
(2) - ن ل: تازیانی چون.
(3) - ن ل: در (شاید «دژ»).
(4) - ن ل: دردمند.
(5) - ن ل: بتاو مشو، بتاو مگر.
(6) - جمع تازی بهمهء معانی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر