«لغت نامه دهخدا»
"(اِ)(1) جامه واری باشد از قماش. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اوبهی). رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری ج1 ورق 296 ب شود : تا بدیوان ممالک در حساب زر به دینار آید و جامه به تای عقد عمرت باد محکم تا بود همچنین قانون این دولت بپای. نزاری قهستانی (از فرهنگ جهانگیری). تو آنجا آی و از آن بزّاز تای اطلس قیمتی به هر بها که گوید، بخر. (سندبادنامه ص238). گنده پیر تای جامه در زیر بالش نهاد. (سندبادنامه صص 239-240). ||بمعنی طاقه هم آمده است همچو چند تای جامه و چند تای کاغذ یعنی چند طاقهء جامه و چند طاقهء کاغذ. (برهان). طاقه. (ناظم الاطباء) (از شرفنامهء منیری). بمعنی تختهء کاغذ. (غیاث اللغات) : چهل تای دیبای زربفت گون کشیده زبرجد بزر اندرون.فردوسی. ||تو، که آن را ته و لای نیز گویند. (غیاث اللغات). لای: و یک تای؛ یک لای و دوتای؛ دولای. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ورق 296 ب شود. تا. تاه. خم : پشت دوتای فلک راست شد از خرمی تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را. سعدی (از لسان العجم شعوری ایضاً). ||تار. (لسان العجم شعوری ج1 ورق 296 ب) بمعنی تا. مخفف تار. (از فرهنگ نظام). کناغ؛ تای ابریشم. (فرهنگ اسدی نخجوانی). تای مو. تار مو : او مست بود و دست به ریشم دراز کرد برکند تای تای و پراکند تارتار.سوزنی. و اغلب آن جماعت را بکشت و بعضی به یک تای موی جان ببرد(2). (جهانگشای جوینی ج1 ص 70). ||تای بار را نیز میگویند که نصف خروار باشد و بعربی عدل خوانند. (برهان). عدل و بار که نصف خروار باشد. (ناظم الاطباء). تا. لنگه. تاچه. ||طاق که ضد جفت باشد. (غیاث اللغات). تا. تک. طاق. فرد. وَتر. مقابل جفت، ضد زوج : دگر وتر را طاق دان طاق تای. (نصاب الصبیان). ||بمعنی عدد هم هست. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج1 ورق 296 ب). چنانکه گویند یک تای و دوتای یعنی یک عدد و دو عدد. (برهان) (از ناظم الاطباء). ترجمهء فرد هم هست. (برهان)(3). بمعنی عدد نیز آمده است. (آنندراج) (انجمن آرا). عدد چنانکه یکتا و دوتا و سه تا و چهارتا. - تای پیراهن و توی پیراهن؛ یعنی یک پیراهن. (آنندراج) : دیدهء نرگس شود بینا اگر فصل بهار یوسفم با تای پیراهن ز بستان بگذرد. اشرف (از آنندراج). - تای تشریف؛ یک خلعت. (غیاث اللغات). یک خلعت از عالم تای پیراهن چنانکه گذشت. (آنندراج) : تای تشریف صاحب عادل که جهان را بعدل صد عمر است. انوری (از آنندراج). فراهانی علیه الرحمه در شرح همین بیت از صاحب شرفنامه نقل کرده که گاه باشد که تعبیر از چیزی بحرفی از اسم وی کنند مثلاً تای تشریف گویند و تشریف خوانند و سین سخن گویند و سخن مراد باشد. (آنندراج). ||شبیه و نظیر و مانند. (ناظم الاطباء). م��ل و مانند. (فرهنگ نظام): او تای تو نیست. رجوع به «همتا» شود. ||تا. نغمه : بر سر سرو زند پردهء عشاق تذرو ورشان تای(4) زند بر سر هر مغروسی. منوچهری. ||نام حرف سوم از حرف تهجی عربی است. (فرهنگ نظام). (1) - محمد معین در حاشیهء برهان آرد: پهلوی tak(پارچه، قطعه، تکه)، yaktak(یکتا). کردی tai(شاخه). بلوچی tax, tak. گیلکی ita(یک عدد). (2) - ن ل: ببردند. (3) - گیلکی: ایته ita(یک عدد). از حاشیهء برهان چ معین. (4) - بگمان من چنانکه بعض نسخ نیز همین است، کلمهء «نای» با «نون» نیست بلکه با «تاء» است چه قرین پردهء عشاق می آید و «نای» آلت است نه نغمه و «تای» همان است که در «چهارتا» و «سه تا» و «دوتا» در نغمات و آهنگها آمده است. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)."