«لغت نامه دهخدا»
[تَ ءَزْ زی] (ع مص) تأزی عنه؛ بازگشت از وی. (منتهی الارب). نَکَصَ. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ||تأزی القدح؛ رسیدن تیر در شکار و جنبیدن در آن. ||ازاء (مصب آب در حوض) برای حوض ساختن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). رجوع به تأزیه شود.