تأکل

«لغت نامه دهخدا»

[تَ ءَکْ کُ] (ع مص) خورده شدن دندان و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). فروریختن دندان. (از اقرب الموارد). ||خشم گرفتن و برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ||درخشیدن شمشیر از تیزی. (تاج المصادر بیهقی). سخت درخشیدن سرمه و شمشیر و برق و سیم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأکل سرمه، صَبِر، نقره و شمشیر؛ درخشیدن آنها از حدت و تأکل برق؛ سخت درخشیدن آن. (از قطر المحیط). ||یکدیگر را خوردن. (از قطر المحیط). تأکل عضو؛ ایتکال آن. خوردن بعض آن مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ||خورده شدن. (زوزنی) (آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر