«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَرْ رُ کَ دَ] (مص مرکب) مبارک گرفتن. تبرک یافتن : مردمان صقلاب که بخدای بازگردند و فرزندی را بر جایگاه عبادت وقف کنند این شریانها [ شریانهایی که به اوعیهء منی پیوسته است ]ببرند تا قوت شهوت جماع از وی بریده شود و بدان تبرک کنند و گویند دعا مستجاب بود. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و آنجا صومعه هاست و پیوسته مجاوران میباشند و مردمان بدان خاک تبرک کنند. (تاریخ بخارا ص68).رجوع به تبرک شود.