«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَ] (اِمص) تبش. تفسیدگی. از تبسیدن یا تفسیدن. تفتگی. حرارت. گرمی : هر که از کین تو دارد دل سیه چون لوبیا از دو سنگ آس غم بی توش(1) گردد چون عدس گر سموم قهر تو بر روی دریا بگذرد از تف او در تک دریا پدید آید تبس. سوزنی. (1) - ن ل: بی پوست