«لغت نامه دهخدا»
[تَ پِ] (اِمص) پهلوی تَپیشن(1). اسم مصدر از تپیدن. (حاشیهء برهان چ معین). بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. (برهان). تبش. (انجمن آرا) (آنندراج). ضعف و بی حالی از گرما. (ناظم الاطباء). || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. (فرهنگ نظام). تپش قلب؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. (ناظم الاطباء). اسم مصدر تپیدن : لاله ز تعجیل که بشتافته از تپش دل خفقان یافته.نظامی. || گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب (فرهنگ نظام). مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت : دهانشان چو شیر از تپش مانده باز به آب و به آسایش آمد نیاز.فردوسی. از فراوان تپش غم که مرا در دل بود گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.فرخی. گویند کز آتش تپش و گرمی باشد پس چون که من از آتش غم با دم سردم. فرخی. بر روز فضل روز به اعراض است از نور و ظلمت و تپش و سرما. ناصرخسرو. جان عطارد از تپش خاطر وحید چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش. خاقانی. روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. (تاریخ بخارا). || مدهوشی و بیهوشی. (ناظم الاطباء). رجوع به طپش شود. (1) - tapishn.