«لغت نامه دهخدا»
[تَ تَرْ رُ] (ع مص) سپردار شدن(1). (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تتریس؛ سپر پیش داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج): تسترت بک من الحدثان و تترست من نبال الزمان. (اقرب الموارد). رجوع به تتریس شود. (1) - در نسخهء بسیار کهن تاج المصادر بیهقی متعلق بکتابخانهء سازمان ص249 «تبرس» بدین معنی «سپردار شدن» آمده است. ولی بظن قوی مصحف است.