تجنیس زاید

«لغت نامه دهخدا»

[تَ سِ یِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) و مذیل نیز خوانند و آن چنان باشد که هر دو کلمهء متجانس بحروف و حرکات متفق باشند اما در آخر یک کلمه حرفی زیادت بود، مثال: هو حامٍ حامل لاعباءالامور و کافٍ کافل لمصالح الجمهور. دیگر: انا من زمانی زمانه و من اِخوانی فی حنانه. پارسی: مو سیاه تر از شب و شبه. نصربن الحسن المرغینانی گوید:
فدیناه من خل موافٍ موافق
و من صاحب وافٍ مصافٍ مصافقِ.
من گویم:
در حسرت رخسار تو ای زیباروی
از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی.
وطواط (حدایق السحر).
آنست که کلمهء متجانس از دیگری بحرفی زیادت باشد. (المعجم ص252). و یکی از اقسام بلاغت آنست که دبیر و شاعر دو لفظ به یک معنی بیارند و به آخر لفظ آخرین یک حرف زیادت کنند، چون نام و نامه و این قسم بتازی ستوده اند تا بغایت، چنانکه عنصری گوید (مضارع):
آبست و زعفران حسد تو که حاسدت
بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران.
مراد چشم و چشمه است.
شاعر گوید (هزج):
از جام بجامه چه شبانگاه
وز جامه بجام چه تو شبگیر
شیر است غذای کودک خرد
شیره ست غذای مردم پیر.
عسجدی گوید (هزج):
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندر نشود بچشمهء سوزن
شاها تو بزیر فر یزدان
بدخواه تو زیردست اهرمن.
دهقان فوزی گوید (مضارع):
تا پیل مر سپه را بر تود توده کرد
بنگر که زود مر همه را پاک زوده کرد
بخش زمانه بد علم جان جلیل را
ببرید تار و پود همه پاک پوده کرد
این پادشا بتاختن سود رفته بود
مر تازننده را طمع سود سوده کرد.
عنصری گوید (مجتث):
شده ست کام تو بر کامهء عطا صورت
شده ست نام تو بر نامهء ظفر عنوان.
محمد عبده گوید (متقارب):
سهی سروم از ناله چون نال گشته
سها مانده از غم سهیل یمانی.
مراد سها و سهیل و ناله و نالست. (ترجمان البلاغه چ احمد آتش صص14 - 15).
صاحب آنندراج در تعریف تجنیس زاید شرطی افزوده گوید: تجنیس زاید و ناقص و آن چنانست که لفظ دوم متجانس در عدد حروف کم یا بیش باشد، اگر اول است ناقص والا زاید، مثال ناقص:
در فرقت روی خوب آن طرفه پسر
از ناله چو نال هستم از مویه چو موی.
موی ناقص از مویه. مثال زاید:
باری نظری ز مردمی کن
کز هجر تو چشم چشمه گشته ست.
چشمه زاید از چشم است. (آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر