«لغت نامه دهخدا»
[تَ حَسْ سُ] (ع مص) آرمان خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). دریغ خوردن. (شرح قاموس) (منتهی الارب). افسوس خوردن. (آنندراج). تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). افسوس و حسرت خوردن. (فرهنگ نظام) : و از سر تأسف و تحسر گفت. (سندبادنامه ص 153). طوطیان در شکّرستان کامرانی میکنند در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس. حافظ. || آکنده گوشت شدن جاریه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهم رسیدن گوشت در مواضع بدن کنیزک. (شرح قاموس) (قطر المحیط). || فربه گردانیدن ربیع شتر را به حدی که بسیار شود پیه در بدن او و بلند شدن کوهان وی، پس سواری کرده شدن چند روز و پس رفتن جنبش و فروهشتگی گوشت وی و سخت شدن گوشت وی که متفرق بوده در جاهای آن. (شرح قاموس) (قطر المحیط). رفتن آکندگی گوشت شتر و پیه ناکی وی بسواری چندروزه که از خوردن علف بهار بهم رسیده بود و سخت گردیدن بجای خویش، گوشتهای فروهشتهء آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || لاغر شدن ستور. (زوزنی). || مانده شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). مانده گردیدن. (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج). || برهنه روی شدن زن. || ریختن پرهای کهن مرغ و برآوردن پرهای نو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریختن پر مرغ. (اقرب الموارد). || بیفتیدن پشم شتر. (تاج المصادر بیهقی). ریختن پشم شتر از ماندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). ریختن پشم شتر و موی حمار. (اقرب الموارد). افتادن پشم شتر از ماندگی. (شرح قاموس).